#پارک_پارت_85


شایان هم رفت و با 6 تا بلیط برگشت.من و شادی و ارشیا و آرتا اول سوار شدیم.تا نشستیم،اپراتور اومد کمربندامونو بست و حرکت کرد.وای افتضاح بود.هی جلو و عقب میشدیم.منم که همون اول شالم افتاد و هی موهام بالا پایین میرفت.یه نگاه به دِلی و شایان انداختم که دیدم با چندتا پسر پوکیدن از خنده.وا…از چی میخندن؟بالاخره بعد از کلی عقب و جلو رفتن،اپراتوره رضایت داد و مارو نگه داشت.اومدم پایین و شالمو درست کردم و رفتم پیش بچه ها.گفتم:

- چتونه؟

دِلی – وای عین دیوونه ها شده بودین تو و شادی.موهاتونو.وای خدا.

دوباره با شایان زدن زیر خنده و رفتن سوار شدن.تازه میفهمم از چی میخندیدن.موهای شادی با هر بار جلو و عقب رفتن تو هوا پخش میشد.به قول خودش عین دیوونه ها.

بعد که اومدن پایین،یخورده رو صندلی های اونجا نشستیم که ارشیا گفت:

- خب،دیگه چی بریم؟

یخورده به هم دیگه نگاه کردیم و شایان گفت:

- تونل وحشت خوبه؟

من – وای آره،عالیه.خیلی وقته نرفتیم.

بچه ها هم موافقت کردن و ارشیا رفت بلیط بگیره.شادی و شایان جلو نشستن و من و ارشیا پشت.دِلی و آرتا هم موندن تا با بعدی بیان.راحت نشسته بودم.اصلا ترسناک نبود.یخورده که رفتیم جلو،یه پسره با شنل مشکی و ماسک اومد و با یه چیزی تو دستش زد به ماشینمون که من سه متر پریدم بالا و یه جیغ زدم.اومدم جلوتر و به سمت اون پسره برگشتم و گفتم:

- وای غلط کردم،به خدا قول میدم دیگه نیام.

ارشیا و شادی و شایانم پقی زدم زیر خنده.وقتی از تونل رفتیم بیرون،یه نفس عمیق کشیدم و پیاده شدم.آرتا و دِلی هم اومدن و آرتا با خنده گفت:

- بابا تو که میترسی چرا هی تز میدی نمیترسم؟

کمرمو صاف کردم و گفتم:

- من که نمیترسم.کی گفته؟

دِلی خندید و گفت:

- دوتا پسر پشت سرمون نشسته بودن تا تو گفتی غلط کردم دیگه نمیام پوکیدن از خنده،بعدم که فهمیدن با مایین،یکیشون گفت بهت بگیم خیلی بامزه ای.

ارشیا اخم کرد و اومد چیزی بگه که گفتم:

- خواهش میکنم خواهش میکنم من متعلق به همتونم.

romangram.com | @romangram_com