#پارک_پارت_75


- ای بابا.چه زود گذشت.کی ساعت شد 8 و نیم؟

دِلی با تعجب گفت:

- 8 و نیمه؟

من – آره.میگم پاشین بریم دیگه.

دِلی – آره موافقم.دیر میشه.

از جامون بلند شدیم که همون موقع ارشیا اومد.گفت:

- میخواین برین؟

دِلی – آره بریم دیگه.دیر میشه.

ارشیا – باشه.ماشین دارین؟

شادی – آره.من و دِلی با ماشین شایان اومدیم،آرتی هم با ماشین آرتا.

ارشیا – خیلی خب باشه.برین به سلامت.

دِلی و شادی ازمون خدافظی کردن و من موندم و ارشیا.گفتم:

- خب ارشیا جان،دستت حسابی درد نکنه.شرمنده بهت زحمت دادیما

ارشیا هم لبخندی زد و گفت:

- تا باشه از این زحمتا.

منم منظورشو نفهمیدم و گفتم:

- خب کاری چیزی نداری؟

- نه سلام به آرتا هم برسون.

- سلامت باشی.خدافظ.

romangram.com | @romangram_com