#پارک_پارت_139
- وای من چقدر اینجا رو دوست دارم.
- کجا رو؟تالار رو؟
- نه بابا.چیزی که زیاده تالار…جایگاه عروس رو میگم.
خندید و گفت:
- چرا؟
- چون به آدم احساس بزرگی دست میده.
بعد هم یکم صاف نشستم و سینمو دادم جلو که مثلا بزرگم.خندید و گفت:
- ای خدا،از دست تو.
اینو که گفت،یهو بهار و دِلی و شادی با جیغ جیغ اومدن سمتم.دِلی گفت:
- وای نفله،از اولم میدونستم تو زودتر از هممون شوهر میکنی.
ارشیا – چرا؟
دِلی – از بس که این بشر شوهر دوسته.
شادی – وای راست میگه.
بهار – والا بیا یه دستی به سرمون بکش ما هم از این ترشیدگی در بیایم.خیر سرم یه سال ازت بزرگترم ولی تو زودتر شوهر کردی.
من – عزیزم بزرگی که به سن نیست،به عقله که تو متاسفانه چُس مثقال عقل هم نداری.
ارشیا – اِ آرتی درست صحبت کن.
بهار – بیخی ارشیا.من و آرتی که با هم از این حرفا نداریم.
منم داشتم تند تند سرمو به نشونه مثبت تکون میدادم که دِلی ادامه حرف بهار گفت:
- آره بهار راست میگه…این آرتی همیشه عادت داره صفتای خوبشو به ما نسبت بده.
romangram.com | @romangram_com