#پارک_پارت_110
- اوکی داد.پاشو آماده شو.
همون چیزایی که باهاش اومده بودمو پوشیدم.مانتو آبی فیروزه ای با شال و شلوار سفید.موهامو بستم بالا و جلوشو خامه ای زدم.یکم از کرم پودر دِلی و رژلب خودم که همراهم بود،زدم.دِلی هم یه مانتو کرم رنگ،با شال و شلوار شکلاتی پوشید.پشت موهاشو باز گذاشت و از پشت شال ریخت بیرون،جلوشو هم یه ور زد.یکمم مثل من آرایش کرد.
تا آماده شدیم،شادی یه میس به گوشیم انداخت.از خاله سهیلا خدافظی کردیم و رفتیم بیرون.من آل استار آبی فیروزه ایمو پوشیدم،دِلی هم کفش عروسکی کِرِمی پوشید.
از در خونه که رفتیم بیرون،ماشین شایانو دیدیم و سوار شدیم.
من – سلام سلام.همگی سلام.
دِلی – سلام بچه ها.
شایان و شادی – سلـــوم همگی.
شایان – راستی به آرتا و ارشیا نمیخواستین بگین بیان؟
من – وای نه تو رو خدا.
شادی با تعجب – وا…چرا؟
با دِلی کل ماجرا رو براشون تعریف کردیم،همچین که دوتاشون لای انگشتاشونو گاز میزدن از خنده.عکسشو هم که نشونشون دادیم دیگه بدتر.با خنده گفتم:
- خب دیگه بَسِتونه.آتیش کن بریم شایان.
اونا هم دیگه خندشون قطع شد و راه افتادیم.
شایان – خب خانوما…کجا بریم؟
من – فعلا که گشنمون نیست بخوایم ناهار بخوریم،بریم یکم بگردیم.
شادی – آره موافقم.بریم پارک؟
من و دِلی – بریم.
شایان – پس تا میرسیم یه آهنگ توپ واستون بذارم.
♫♫♫
romangram.com | @romangram_com