#پرستار_دوست_داشتنی_پارت_146


‏-ميتونم اميدوار باشم؟

به چشماي مظلوم متين خيره شد..دسته گلو ازش گرفت و بالبخند کوچکي سر تکان داد‌‌..‏

چشماي متين از خوشحالي برق زد..ناگهان دستاشو باز کرد جوري ک انگار ميخواد لاله رو دراغوش بگيره..‏

اما سريع رو نوک پا چرخيدو پويارو ک کنارش ايستاده بود بغل کرد..‏

لاله نفس راحتي کشيدو بالبخند بوي گل رو استشمام کرد..‏

متين اروم کنار گوش پويا گفت:تا عمردارم نوکرتم..‏

پويا دستي به پشتش زدو از او جداشد..‏

باخوشحالي جعبه شيريني رو باز کرد‌..اول از همه به سرهنگ ک تمام مدت ساکت بود تعارف کرد..‏

به نرگس ک رسيد يک عدد از شيريني رولت برداشت که يکي ديگه هم جلوي صورتش قرار گرفت..‏

متين ک رفت به بقيه تعارف کند نرگس به پويا نگاه کرد..‏

بالبخند جذابي شيريني رو دستش دادو گفت:شما الان دونفري..پس بايد دوبل بخوري..‏

نرگس خنديدو چيزي نگفت..‏

خوشبختي را ميشود حس کرد..‏

‏*******‏

يک هفته بعد..‏

عاقد:خانم لاله عليزاده براي بار سوم عرض ميکنم ايا بنده وکيلم شمارا ب عقد اقاي متين رضائي بامهريه معلومه يک ‌کلام قرآن مجيد..يک دست آينه شمدان و دويست سکه بهار ازادي دربياورم؟ آيا بنده وکيلم؟

لاله باصدايي لرزون گفت:بااجازه پدرمادرم بله..‏

با خوشحالي نگاش کردم..اميدوارم درکنار متين خوشبخت بشه..‏

بعداز بله دادن متين (دوستان ببخشيد من واقعا نميدونم پسرا چجوري بله ميدن) همه براي تبريک و کادو دادن به سمتشون رفتن..‏

کمي ک خلوت شد باچشماي اشکي بسمت لاله رفتم..منو پويا براي لاله سرويس نقره و براي متين ساعت گرفته بوديم..‏

romangram.com | @romangram_com