#نقطه_سر_خط_پارت_26

خواست جدا بشه ولی با فشار دستام که بازوهای گوشتیشو اسیر کرده بود نذاشتم. که من به این آغوش بی اندازه نیاز داشتم.

- امیر

-- جونم

- می ترسم ... می ترسم تفاوت هایی که بین منو تویه ما رو بعدها از هم جدا کنه.

با لبخند مهربونی خودشو ازم جدا کرد و صورتمو با دستاش قاب گرفت: منو تو اونقدر بزرگ شدیم که بتونیم این تفاوتا رو حل کنیم. من به امید حل کردن و کنار اومدن با تو، اینجام.

لبخندی از سرِ آرامشی که به قلبم فرستاده بود رو تحویلش دادم و دستامو رو دستش گذاشتم. ستاره هایی که تو چشماش برق می زدن حتی از توی اون تاریکی هم می شد دید. این همه اطمینان رو امیر از کجا میاورد؟ این همه ایمان!

خدایا خودت کمکمون کن... آمین

آروم لب زدم: تا وقتی مردِ موندنِ این رابطه باشی، منم هستم.

نگاهش که از رو چشمام به لبم سُر خورد تبِ خواستن، همه ی وجودمو گرفت. وقتی فاصله ی بینمون به صفر رسید، وقتی لبش روی لبم چفت شد دنیا رو شیرین ترین و ساده ترین معادله ی چند مجهولی دیدم. و من عاشقِ این معادله ی چند مجهولی و ساده ام ... .

کلافه از حالت تهوعی که دست از سرم بر نمی داشت موبایلمو روی تختم رها کردمو جلوی آینه ی 30 سانتی که از اتاقِ بغلی کِش رفته بودیم وایسادم. زیرِ ابروهام در اومده و چهره ام کمی نامرتب به نظر می رسید.

.امیر صبح زنگ زده بود که مادرش تو راهه و باید حتما می رفتم آریشگاه.

با صدای اس ام اس گوشی به سمتش حمله بردم. نگام از اسمِ بانک پاسارگاد به متنِ پیام کشیده شد و در حالیکه بین ارقام و تاریخا دنبال موجودی حسابم می گشتم، صدای دوباره اس ام اس بلند شد. 4میلیون و 825 هزرا تومن همه پولی بود که داشتم.

نذر کرده بودم بابا رو با پول پروژه هایی که برای هر کدومشون با جون و دل کار کرده بودم سفر مکه ثبت نام کنم، ولی حالا ...

تیک تیکِ آروم و پر از صبر و حوصله ی ساعت دیواریِ که اون هم حاصل گرو کشیِ ما از سوئیت بچه های ازشد بود، آلارم "سریع باش" رو توی گوشم زمزمه می کرد. با نگاهی به ساعت که 5:30 رو نشون می داد، موهامو با کش بالای سرم بستم.

گلِ پنج پری که دیشب الی و راحیل، سر طلا بودن یا نبودنش کلی بحث کرده بودن و آخر سر از روی کُد پشتِ حلقه ی زنجیر، از طلا بودنش مطمئن شدن، مثل تازه واردی به گردنم سنگینی می کرد. پرهای برگی شکلشو با انگشتای شصت و سبابه لمس کردم. با لبخندی که ناخودآگاه روی لبم نشسته بود گردنبندو بوسیدم.

با تک زنگی که موبایلم خورد یادم اومد اس ام اس جدیدو نخوندم.


romangram.com | @romangram_com