#نقطه_سر_خط_پارت_21



***

توضیحی در مورد سنوات: به طور کلی کسایی که توی دانشگاههای سراسری درس می خونن فقط تا چند ترم محدود می تونن که از تحصیلات به طور تماما رایگان استفاده کنن. مثلا مقطع کارشناسی به مدت 8 ترم و گاها 9 ترم اجازه ی تحصیل به صورت رایگانه و اگه بیشتر از این بشه باید بابت هر واحد درسی مثل دانشگاهای آزاد و ... هزینه ای رو پرداخت کنن که به این موارد می گن سنوات.

توی مقطع کارشناسی ارشد هم اگه تحصیل بیشتر از 4 ترم طول بکشه فرد سنوات می خوره.

***

با ویبره ی گوشی، نگاه خسته امو از خیابونِ ساعتِ 6 و نیمِ همیشه شلوغِ جلوی دانشکده گرفتم و گوشیمو از جیب مانتو درآوردم. عکسِ زهرا، خواهرزاده ام به همراهِ اسمِ آجی معصومه روی گوشی چشمک می زد

-جانم

-- یه وقت حالی از ما نپرسیا

با خنده چشمامو ریز کردم و همونطور که داشتم دنبالِ سمندِ سفید رنگ امیر می گشتم گفتم: علیک سلام آجی خودم. با این همه غرغری که تو می کنی موندم وحید چرا هنوز تو رو نگه داشته

- گمشو بی شووور. یه وقت از رو نریا. تا یادت نکنم که عین خیالتم نیست. حالا ما هیچی، بنده خدا حاجی بابا چه گناهی کرده که توی سنگدل شدی ته تغاریش. هی راه به راه می پرسه مریم زنگ نزد؟ مریم حالش چطوره؟ چرا مریم خبری ازم نمی گیره.

یادِ حاج بابا به همراه غروب دلگیر و صدای قار قار کلاغایی که دورِ درختای کنار خیابون می چرخیدن، دلمو عجیب هواییِ حاجی آباد کرد.

چشمام دیگه خیابونو نمی دید. حاج بابا با اون چهره ی سبزه ی تندِ جنوبی و موهای سفیدش رو می دید. اون سرتاپای همیشه خاکی موقعی که از نخلستونش برمی گشت. دلم گرفت. یادم رفته بود بابای تا سوم نهضت خونده ی من بلد نیست با موبایل کار کنه. که براش سخته 11 رقم شماره رو حفظ کنه که ... از این همه تنهایی حاج بابا تهِ دلم خالی شد.

چقدر توی مشغله هام گم شده بودم که حاج بابا حالمو پرسون پروسون از اینو اون می گرفت؟! اشکام از تنهایی و مظلومیتِ حاج بابا سرازیر شد.

-- آجی... مریم هستی؟

با صدایی که از زور بغض و اشک داشت میلرزید نالیدم: به خدا من کسی رو فراموش نکردم.

-- الهی دورت بگردم. به جونِ زهرا نمی خواستم ناراحتت کنم.


romangram.com | @romangram_com