#نگهبان_آتش_پارت_116

پک عمیقی زدم و دودش رو بلعیدم که به سرفه افتادم بی اراده دستم رو شکمم نشست و روش خم شدم:

-آخ..

تقه ای به در وارد شد و من خودم رو جمع و جور کردم

-بفرمایید اینم ناهار..

ابرو بالا انداختم..

-آقا ساعت دو ظهره واسه همین...

تند گفتم:

-باشه بذارش رو میز..

-چشم..

زیر چشمی حواسم بهش بود آهسته کار میکرد..

-یونس؟

-بله

-زود برو..

یونس که رفت.. باصدای ویبره گوشیم به طرفش رفتم

به شمارش نگاه کردم و بااخم جواب دادم:

-بهت نگفتم زنگ نزن؟

-سلام خوبی؟

خونسرد بود:

-من عالیم..


romangram.com | @romangram_com