#ننه_سرما_پارت_96
- اره اینم هست.
- معلومه که هست! همون موقعی ام که پدر و مادرت زنده بودن، بود! هیچکس تو فکر ادم نیست که بفهمه چی بوده و چی شده که یه دختر مجرد مونده! شاید به خاطر عشقش! شاید به خاطر وفاداری! شاید به خاطر وجدانش و شاید به خاطر خیلی چیزای خوب دیگه! اما مردم فقط یه مارک به ادم می زنن! اونم از دور و بدون اجازه ی دفاع دادن به ادم! پس این چیزها رو بهانه نکن! اکر واقعا تو رو دوست داره، توام دوستش داشته باش! و اینم بدون که حتی در مورد سعیدم هیچ تضمینی وجود نداره! ممکنه بعد از اینکه باهاش ازدواج کردی ، فیلش یاد هندوستان کنه و بخواد دوباره با مادر بچه اش زندگی کنه! اتقافا این وسط چندتا بهانه ام وجود داره! بچه اش! خانواده اش! خانواده زنش!
- نمی دونم چی بگم به خدا!
- مونا یه زن تنها مشکلاتی داره! اولش همین! تا یه مرد می آدت خونه ات و گزارشش همه جا پخش می شه! تا دو روز خونه نیستی و همه می فهمن! اونم با چیزای بد! هسچکس فکر نمس کنه که شاید اون مرد مثلا برای تشکر از یه کار خوبی که تو براش انجام دادی با گل اومده خونه ات!
تا وقتی پای هیچ مردی به خونه یه زن مجرد نرسیده، خبری نیست اما بعدش حتی مردای تو ساختمان یه جوری ادمو نگاه می کنن! دیگه حتی بقال سرکوچه ام از ادم توقعاتی داره! می فهمی که چی می گم؟!
- می فهمم!
- پس چرا این همه مساله به نظرت نمی آد و فقط اینکه چند سال از پویا بزرگتری رو بهانه کردی؟!
بهتر فکر کن مونا! روشن تر فکر کن! چیزی رو از دست نمی دی! یعنی در نهایت احساسی رو خواهی داشت که الان داری! چون همین الان می خوای از دستش بدی!
- آخه الان هنوز چیزی پیش نیومده!
- اومده! خودتم می دونی! تو عاشقش شدی و اونو عشق خودت می دونی! اگر از دستش بدی همون قدر ضربه می خوری که بعدا خواهی خورد! همین طور که در مورد سعید ضربه خوردی! اونم عشق تو بود! یه چیزی رو هم بدون! جدایی اونطوری هام که تو فکر می کنی سخت نیست! زیادی دوراندیش هم نباش! ازارت می ده! گاهی اوقات باید ادم دل رو به دریا بزنه!
برو خوب فکر کن! هر وقتم خواستی من هستم! بیا اینجا تا با هم صحبت کنیم! به حرفای خاله خانم باجی ها هم توجه نکن! مردم عادتشونه که پشت سر این و اون حرف بزنن!تو زندگی خودتو داری!و تویی که می خوای زندگی کنی!این چیزا مال سه نسل پیشه!
"کمی سکوت کردم و بعدش گفتم"
-مرسی خاله جون!خیلی بهم کمک کردین!
-مونا!
-بله؟
-یادت نره!تو دختر قشنگی هستی!برای همه جای تعجب داره که چرا دختر قشنگی مثل تو باید مجرد بمونه!همه فکر می کنن که ایرادی داری!می فهمی چی دارم بهت می گم!
-می فهمم!
-پس محکم برو جلو و نترس!اگه پویا تو رو انتخاب کرده حتما علت داره!
تو می تونی اونو خوشبخت کنی!پس ذهنیت رو هم که ازش بزرگتری از کله ت بریز بیرون!شاید برای پویا این یه مزیت باشه!نه عیب!بیخودم به این مساله حساس نشو!
"خندیدم و گفتم"
-چشم!
-خیالم راحت باشه!
-حتما!
-تو حتما خوشبخت میشی!حتی اگه به یه سری از مسائل معتقد باشم !تو سالها از مادر و پدرت نگهداری کردی!پس حتما دعای خیر اونا پشت سرته!واین دعا شاید همین باشه!هان؟!
"دوباره خندیدم و گفتم"
-شاید!
-منتظر خبرای خوش هستم!
-ممنون خاله جون!
-مواظب خودت باش!
-شمام همین طور!
"وبا چند جمله ی قشنگ دیگه از هم خداحافظی کردیم و با یه انرژی خوب و + تلفن رو قطع کردم!چقدر تفاوت بود بین یه ادم بدبین و منفی و یه ادم روشن و +!هر دو خواهر!
شاید تقریبا قانع شده بودم و اخرین تایید رو می خواستم که گرفتم!
عصری با پویا قرار داشتم.
رفتم تو اشپزخونه و شروع کردم به غذا پختن به امید اینکه مثل اون دفعه نشه!بعدشم حمام کردم و موهامو درست کردم.
می خواستم کم کم ناهار بخورم که زنگ خونه رو زدن!تو دلم یه جوری شد!سریع رفتم طرف ایفون !یه خانمی بود!حدس زدم با یکی از همسایه ها کار داره و زنگ رو اشتباه زده.گوشی رو برداشتم"
-بله؟
-سلام.
-سلام.بفرمایین.
-مونا خانم؟
-بله شما؟!
-من رفعت هستم.مادر پویا!
"دو تا کلمه ی اخرش مثل یه صاعقه بود که از تو سیم های ایفون رد شد و به دستم رسد و مرتعشش کرد و از تو دستم وارد مغزم شد!یه لحظه جلوی چشمام یه نور شدید و بعدش یه صدای افجار تو گوشم شنیدم و یه ایست برای تمام سلولهای مغزم!نمی دونستم چی باید بگم فقط اروم گفتم"
-بله؟!
-می تونم چند دقیقه باهاتون صحبت کنم؟
"صحنه ی اومدن پدر سعید جلو چشمم بود و حرفایی که بهم زد و بعدش همه چی تموم شد!پس ای یکی م داشت تموم می شد!و تکرار و تکرار!اما نه!این نباید تکرار یه تکرار باشه!هیچ کس حق نداره منو تهدید کنه یا باهام بد صحبت کنه!اون روزی که پدر سعید اومد دم خونه گذشت!من اون موقع خیلی خیلی جوون بودم اما حالا نه!
در رو باز کردم و رفتم در اپارتمان رو باز کردم و منتظر ایستادم.اسانسور اومد رفت طبقه ی بالا.دکمه ی طبقه رو اشتباه زده بود.یه لحظه بعد برگشت و ایستاد و درش رو باز کشد!منتظر بودم که ببینم با چه کسی مواجه میشم!یعنی با چه جور ادمی!
romangram.com | @romangram_com