#ننه_سرما_پارت_130

تو کما!

و نمی تونی هیچ جوری وصف کنی که در اون لحظات چه احساسی داری! خشم، تنفر، یاس، ناامیدی، امید، دلسوزی، ترس، وحشت، غم، غشه!

یا شایدم ترکیبی از تمام اینا!

ده روز اونجا بود تا از کما خارج شد! و من تمام اون ده روز اونجا بودم! یه اتاق براش گرفته بودیم که تو اون مدت من ازش استفاده می کردم! یعنی شده بود خونه من! و بیمارستان خونه ما!

خونه من و پویا! یا اون چیزی که از پویا باقی مونده بود! خونه ایکه چقدر براش ارزو داشتیم!

بعد منتقلش کردند به بخش! به یه اتاق دو تخته یه تخت مال اون، یه تخت مال من!

که زندگی مشترکمون رو اونجا ادامه بدیم!

و دادیم!

و شاید سخت ترین قسمتش که ازش بیزار بود، خروج موادی که از طریق لوله غذایی وارد بدنش می شد!

که کار من و یه پرستار بود!

و در تمام مدت از تنها چشمش اشک چکهچکه پایین می اومد! و از همون موقع ها بود که شروع کرد!..................

- خانم رفعت لطفا بنشینین!

- جناب قاضی اگه قرار باشه هر بار که من شروع به صحبت کنم ایشون فحاشی کنن که نمی شه!

- آقای متین شما باید درک کنید!

- بنده ام اعتراض دارم قربان!

- اعتراض شما همون اعراض اقای متین حساب می شه! خانم رفعت لطفا بفرمایید سرجاتون!

- خانم رفعت ماشالله جای کل دادستانی کشور صحبت می فرماین!

- خواهش می کنم آقای متین!

- ایشون باید از جلسه خارج بشن حاج اقا!

- آقای ورزاوند بنده هر وقت صلاح دونستم این دستور رو می دم! بفرمایید اقای متین، ادامه بدین!

- با این شلوغی بنده تمرکز ندارم! جناب ورزاوند شما اگر می توانید بفرمایید!

خیر! بنده ام یه همچین توانایی ندارم!

- جوسازی نکنین اقایون!

- قربان کلام خود شمام در میون فحاشی سرکار خانم رفعت نامفهومه!

- - خانم رفعت اگر ساکت نشین مجبورم دستور اخراج شما رو بدم!

- حق با شماست سرکار خانم! بنده بی وجدانم! بی شرمم! مواجب بگیرم! اگه توهین دیگه ای هم هست بفرمایین!

- خانم! شما بنده و اقای متین رو به قدری سرافراز نمودین که این قضیه در کل دادگستری نقل مجلس شده!

- خانم رفعت ساکت باشین!

- ایشون سکوت شون هم پر هیاهوست!

- اقای دادستان لطفا قرائت فرمایین!

- خانم رفعت ساکت!

- حاج اقا بنده که متوجه دادخواست نشدم! البته کلمات پست و رذل و بی وجدان رو زیاد استماع کردم که فکر نکنم جز کیفر خواست بوده باشه!

- نمایش راه انداختین جناب ورزاوند؟!

- جناب قاضی تحملم حدی داره! بنده از اینجا که بیرون برم اعصابی برام نمی مونه که! بیچاره موکل ما!

- سرکار! خانم رفعت رو به بیرون راهنمایی کنین!

- ای داد بیداد! اینجا دادگاهه یا میدون جنگ قربان!

- سرکار! ببرینش بیرون!

- قربان بنده تقتضای موکل شدن جلسه رو به وقت دیگه دیارم! ملاحظه بفرمایین که وضعیت روحی موکل من!..................

احتمال سیاه شدن دست ها و پاها بود! هر دو پا شکسته بود! از چند جا! و هر دو تو گچ!

دست ها نه!

آروم آروم دست هاشو ماساژ می دادم و باهاش حرف می زدم!

اول صبح جوابم رو نمی داد!

یعنی چشمش رو باز نمی کرد که منو ببینه!

نزدیک ظهر شروع کرد!

با خشم و انتظار!

خشم از این تقدیر!


romangram.com | @romangram_com