#ننه_سرما_پارت_102
رعنا از لاي جمعيت مي آد جلو!
يه سبد هلو دست شه!
پدرم بغلم کرده!
سرم رو پاهاي مادرمه و داره نازم مي کنه!
رعنا بهم هلو تعارف مي کنه!
پويا کنارم نشسته و بهم لبخند مي زنه!
حالا ديگه صدايي نيست!
همه رفتن!
فقط صداي زنگ!
هر کدوم يه جور!
چند تا بلند چند تا کوتاه!
حالا ديگه هيچکس پيشم نيست!
همه جا سفيده!
سفيد و ساکت!
من يه گذشته م!
تو يه آسايشگاه سفيد!
رو يه تخت با ملافه هاي سفيد!
پويا بالاي سرم ايستاده!
داره گريه مي کنه!
بازم صداي زنگ که تو گوشم مي پيچه!
چند تا بلند،چند تا کوتاه!
بعد ديگه هيچي !
سکوت!
و سياه! مثل ته چاه!
خيلي وقته چشام بازه اما حس اينکه از جام بلند شم رو ندارم! همه جا تاريکه! يه نور از پنجره ي اتاق خوابم به ديوار روبه رو تابيده!
کجاي شبه؟اولش يا آخرش؟!
صداي زنگ تو سرم مي پيچه!
دنگ دنگ دنگ!
صداي آيفون يا صداي تلفن؟!
هيچکدوم!
صداي فکرمه! صداي خوابم!
سرم حرکت نمي کنه!
با چشمام ساعت رو نگاه مي کنم!
به زحمت تو تاريکي معلومه!
دوازدهه!
و حتما شب و تاريک!
انگار رو يه تخته م تو دريا!
هي بالا و پايين مي رم!
مثل ننو!
ميذارم خواب منو با خودش ببره!
دوباره سکوت و سياهي !
ديگه صداي دنگ دنگي رو که مي آد نمي شنوم!
صداي آيفون،صداي تلفن يا صداي مغزم!
تمام بدنم باد کرده!
مثل بادکنک!
romangram.com | @romangram_com