#نغمه_عشق_پارت_65

تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام

امید:

من آنروز که با زلف تو کردم پیوند رشته مهر و صفا از همه بگسستم

_ماجرای من و معشوق مرا پایانی نیست هرچه آغاز ندارد نپذیرد انجام

دستاشو به علامت تسلیم بالا آورد و گفت:

-تسلیم من کم آوردم.

_دیگه طمع مقابله با من به سر نزنه ها.

امید:بابا تو دیگه کسی؟

_تو بگو.

نگام کرد،نگاه مجنون به لیلی و فرهاد به شیرین،گفت:

_تو همه چیز منی.عشق منی.زندگی من، امید بودن من و از همه مهمتر زن منی.

_ امید یعنی روزای خوب یه روز تموم می شه؟

امید:چرا باید توم بشه؟

_نمی دونم.

امید:بلند شو برو بخواب از وقت خوابت گذشته داری هذیون می گی.

بلند شدم و رفتم خوابیدم.صبح من و امید رفتیم دانشگاه.بعد امید رفت سر کار و منم رفتم خونه.تا شب تنها بودم حوصله ام سر رفته بود گوشی رو برداشتم و به الناز زنگ زدم. سعید گوشی رو برداشت گفتم:

_ الو سلام. سعید حالت چطوره؟

سعید:سلام نغمه .خوبم.

بعداز کلی سلام و احوالپرسی گفتم:

_خونه مامان النازی خوش می گذره؟

سعید:خونه مامان الناز و خونه ما نداره.

_بله حق با توئه چه کار می کنی با کار و کاسبی.

سعید:هی می گذره.البته یه مشکل کوچولو هست که فکر می کنم تو بتونی حلش کنی.

_خوشحال می شم.

سعید:خب چطوری بگم راستش.

الناز از اون طرف خط گفت: سعید کیه؟

سعید: نغمه است و با تو کار داره.

بعد به من گفت:

_بعدا خودم بهت زنگ می زنم.فقط لطفا به الناز چیزی نگو.

_حتما.به خواهرت سلام برسون.

سعید:باشه.

بعد خداحافظی کردیم و الناز گوشی رو گرفت.بعداز سلام و احوالپرسی الناز گفت:

_چه عجب به ما زنگ زدی.

_حالا نیست که تو خیلی زنگ می زنی؟

الناز:قبول دارم ولی این به اون در.

_چیکار می کنی با سعید ؟

آهی کشید و گفت:خوبه.

_چرا آه می کشی؟چیه ناراحتت کرده؟

الناز:نه سعید خیلی خوبه.


romangram.com | @romangram_com