#مردی_که_میشناسم_پارت_66
کسی صدا زد: مستانه...
به عقب برگشت و فرشته با اشاره سر پرسید: کیه؟
بی توجه به فرشته برگشت. تمام دختران میخ طاهر شده بودند. اخم هایش در هم رفت. نمیخواست هیچکدام از این دخترها نگاه طاهر را به سمت خود بکشند. با تصمیمی غیر منتظره دست طاهر را گرفت: بریم دیگه...
طاهر متعجب به طرف مستانه برگشت و با دیدن چشمان پر شیطنتش خندید و به سمت کمک راننده حرکت کرد و در را برای مستانه باز کرد: بفرما خانم کوچولو...
مستانه، مستانه وار خندید و کوله اش را از دوش جدا کرده و روی صندلی کمک راننده نشست. طاهر برای باز کردن در سمت عقب خم می شد که شراره در را باز کرد و گفت: من خودم بلدم.
طاهر خندید: اوه ببخشید جسارت کردم.
ماشین را دور زد. دخترانی که دقایقی پیش برای مستانه از او تعریف میکردند با چشمان گرد شده تماشایشان میکردند. پشت فرمان نشست و گفت: دوستات انگار کارت داشتن.
به عقب برگشت و به دختران نگاه کرد: اگه کارم داشته باشن زنگ میزنن. مهم نیست.
طاهر شانه بالا انداخت: خیلی خب پس بریم.
استارت زد و ادامه داد: اول شراره خانم و برسونیم.
-:وای من مزاحم شدم. ببخشید...
طاهر از آینه نگاهش کرد: این چه حرفیه دختر خوب؟
شراره خندید و طاهر گفت: گویا سرویستون خراب شده. قرار بود وَلی بیاد ولی کارش طول کشید.
مستانه لب ورچید. ذوق زده بود. بارها همراه طاهر بیرون رفته بود اما اولین بار بود کنار او در ماشین می نشست. قلبش به تپش افتاد... صورتش گل انداخت.
طاهر دست پیش برد و صدای آهنگ را بلند کرد.
شراره سکوت کرده بود. مستانه غرق در رویاهایش شده بود. رویایی که فقط او بود و طاهر...
خواننده با جان و دل میخواند: جون من باور کن دیگه عاشقتم. منی که همیشه پیشتم. دیگه سرت و بزار روی شونه من...
سر چرخاند. چشم به طاهر دوخت که دستش را روی فرمان گذاشته بود و همراه با ریتم آهنگ با انگشتانش روی فرمان ضرب می زد.
طاهر به عقب برمیگشت که چشمش به مستانه افتاد. لبخندی به رویش زد و مستانه خجل سر به زیر انداخت و طاهر از شراره آدرس را پرسید.
چشم بست...
romangram.com | @romangram_com