#من_پلیسم_پارت_70


فربد اولش ابروهاش رفت بالا ولی بعدش اومد کنارم.دست انداخت دور بازوم:ای ناقلا....بلدیا!

خندیدم:خب معلومه...آخه خودم ازین فریا دارم!فرزانه فرشته فرخنده!

قهقه زد:آفرین...خوشم میاد هیچ رقمه کم نمیاری!

امیر اخماش تو هم بود.از قیافش فهمیدم بدجور شکی شده.آخه حضور این غول تشنا حتما یه علتی داره.حالا من با خل بازیم زدم اون کانال ولی از این فرید مار موش همه چی بر میاد....شایدم میخواسته بکشتمون که من به موقع دیوونه بازی در آوردم!!!!!!

دوباره نشستیم رو میزای وسط سالن.یعنی رسما داشتم میترکیدم.یه نسکافه به خوردمون داد که دیگه تحملم تموم شد.کیف دستیمو برداشتم:فربد سرویس کجاست؟

فربد به یکی ازون فریا اشاره کرد:بانو رو همراهی کن.

اگه باهام بیاد تو دست به آب چی؟؟؟؟؟؟

با شک و ترس بلند شدم امیرم پا شد.یهو فربد دستشو گرفت:کجا؟

من اخم کردم:وا....جناب هوشنگ از شما بعیده ها!بادیگاردمه من بهشتم بدون امیر نمیرم!

فربد میخواست چیزی بگه که پشیمون شد و دست امیر رو ول کرد.فری مارو برد سمت یه راهرویی که خیلی قشنگ نورپردازی شده بود.آدم یاد اتاق خوابای فیلمای هالیوودی می افتاد!!!!!

درشو باز کرد.به به به به عجب مستراح تمیز و قشنگی.آدم بیادش میره میخواسته چیکار کنه!

امیرم باهام اومد تو ولی فری موند بیرون.اول دورو برو نگاه کردم ببینم دوربین داره که دیدم بعله....یه دونه ازون دور بین خوشگلا که گردالیه اون بالاس.

به امیر یه چشمک زدم و رفتم تخلیه.

اووووووف....چه خوبه که مخزن رو همیشه خالی نگه داریم!(ستاد مبارزه با کثیفی مستراح!)

اومدم بیرون.کیفمو از امیر گرفتم و مثلا مشغول تجدید آرایش شدم.

دستمو موقع مالیدن یه جوری میگرفتم که جلو دهنمو واسه دوربین بگیره.

به امیر زیر لبی گفتم:مشکوک میزنه ها!جو بدی.زودتر بریم.

امیرم که دوربینو دیده بود.سرشو انداخت پایین و مثلا با نوک کفشش زمینو کنکاش میکرد:اره...معلوم نیس چه غلطی میخواد بکنه.

ریمل زدم:امیر نکشتمون؟


romangram.com | @romangram_com