#من_پلیسم_پارت_66


رومو کردم به فربد و خندیدم.

سرخ شده بود.نمیدونم چرا نمیفهمیدم چشه!

یه مرگیش بود....به رو خودش نمیورد!

سفارش داد.سالن خیلی خلوت بود.بهتره بگم هیچکس نبود.

فقط گارسون رفت و آمد میکرد.

شیر قهوه هم اومد.امیر نگاهش مشکوک شده بود.نگاه بدی به فربد میکرد.گهگاهیم اطرافو میپایید.

شیر قهوه من زدتر تموم شد.یعنی کلاس گذاشتم و تهشو نخوردم!!!

رو به فربد گفتم:خب جناب هوشنگ.....دلم میخواد زودتر تکلیفمو بدونم....میدونین که پیشنهادای دیگه ای هم هست.یه نفر از فرانسه بهم پیشنهاد همکاری داده.میخوام زودتر کارمو شروع کنم.(با عشوه خندیدم)زیاد نمیتونم بیکار بشینم.حوصلم سر میره!

یه لبخند زد که یعنی آره...خر خودتی!

گفت:اکی ماه بانو.امشب کارو یکسره میکنیم.

کثافت مخصوصا دو پهلو حرف زد....

گفتم:اکی....

ذوق زده گفتم:الان بریم سورتمه سواری؟

یهو چشای امیر گرد شد.فکر کنم سوتی دادم.

ولی فربد ازون حالت خشکش درومد و غش غش خندید.

منو امیر با تعجب نگاش کردیم.آخه خیلی بد میخندید.دهنش تا آخرین حد ممکن باز شده بود و تا تهشو من میدیدم!

خندشو جمع کرد:ببخشید ولی یهو مثل این دختر بچه های سه چهار ساله شدی....خیلی صحنه ی قشنگی بود!!!!

اشکشو که از زور خنده دراومده بود با نوک انگشت اشاره پاک کرد.

منم خودمو جمع و جور کردم.فربد سسرشو تکون داد:خب بریم دیگه


romangram.com | @romangram_com