#خشم_و_سکوت_پارت_64
- خانم ، خوشبختانه بیماری شما از نوع حاد نیست . شما همان بیماری دوستتان را گرفته اید … متوجه منظورم می شید ؟ متاسفانه بهبودی شما مدت بیشتری طول می کشد ، بیماری شما ویروسی است .
- ویروسی ؟ اما شما گفتین دوست من مسموم شده بود .
تارا نگاهی به لئون کرد و متوجه اخمی در ابروان لئون که داشت با علاقه خاصی به سخنان آنان گوش می کرد ، شد .
- من در آن زمان این طور فکر می کردم … متوجه منظورم که می شید ؟ اما حالا …
او دستانش را از هم گشود و ادامه داد :
- افراد زیادی در پروس و هایدرا این ویروس را گرفته اند . فکر می کنم این بیماری را توریست ها به این جا آورده اند . برای این که ما قبلا”هرگز چنین بیماری هایی این جا نداشتیم . متوجه منظورم که …
لئون با ملایمت وسط حرف او پرید و گفت :
- ما متوجه منظور شما هستیم . با این حساب همسر من باید مدتی تو رختخواب بمونه . به نظر شما بیماری اون خطرناکه ؟
- خطرناکه است ؟ نه خطرناک نیست ، فقط کمی دردناک است . پنج یا شش روز دیگر بهبود می یابد . معمولا” در مردها سه روزه بیماری برطرف می شود ، چون مردها از زن ها قوی تر هستند . متوجه منظورم که …
علی رغم دردی که تارا احساس می کرد فورا” به لئون نگاه کرد و از خودش پرسید که آیا فقط تصور کرده یا واقعا” کمی نگرانی در صدای لئون وجود داشت .
- بله دکتر کاملا” متوجه ام . ممکنه دارویی براش تجویز کنید ؟
دکتر با لبخند خوشرویانه ای به تارا روز بخیر گفت و اضافه کرد:
- بله البته ، من نسخه او را در طبقه پایین خواهم نوشت .
و این جمله را در حالی گفت که داشتند با لئون اتاق را ترک می کردند .
لئون بعد از این که به اتاق بازگشت پرسید:
- چرا درباره ی این ریکی چیزی به من نگفتی ؟ تو عمدا” گذاشتی در موردت بد قضاوت کنم !
لئون حرفش را قطع کرد و به کنار تخت آمد .
- فعلا” این موضوع را فراموشش کن . تو باید استراحت کنی .
صورت تارا مثل گچ سفید شده بود و رنگ به چهره نداشت . او سعی کرد بنشیند اما تا خواست حرکت کند درد بیشتر شد و مجبور شد دوباره دراز بکشد .
- من … من نمی تونم .
لئون دستش را زیر شانه های او برد و کمکش کرد بنشیند .
romangram.com | @romangram_com