#خیانتکار_عاشق_پارت_90
دکتر رفت ولی اون هنوز لنگ اون مالکیت کلمه ی خانم بود.
حسه نابی بهش دست داد؛ یه حس خوب که قبلا هیچوقت فکر نکرده بود بهش برسه
حسی با دخترای خوشگل بهش دست داده بود
دوئید سمت اتاق دختری که با دیدن چهره ی آروم گرفتش خودشم آروم گرفت.
به تخت نزدیک شد و به چهره ی رنگ پریده، اما زیبای دختر نگاه عمیقی انداخت خم شد و پیشونیش
رو بوسید.
در مقابل این دختر نمی تونست مقاومت کنه زمزمه کرد:
_تومال منی هر جور که باشی، هرجور که بشی، هر جور که بشه؛ نمی زارم هیچ کسه دیگه ای تو رو از من بگیره.
***
( رائیکا )
با درد و سوزشی توی گلوم چشام و باز کردم که جفت دوتا تیله شد
سرم و تکون دادم و اتفاقات رو مرور کردم
فرو رفتم تو نقشم، وگرنه کارم زار می شد.
چشام رو پر اشک کردم و نگاهم رو مظلومانه به چشم های آرومش دوختم.
_رامتین؟
دستمو توی پنجه های قدرتمندش فشار داد
_جانم خانمی؟!
دوباره اشکم چکید...
گریه کردن برام راحت تر از هر کاری بود
فکر نمی کردم باباز کردن چشم هام اولین کسی باشه که ببینم...
_من و ازینجا ببر حالم بده!
لبخندی زد و به آرومی گفت:
_ پس آماده شو تا داروهاتو بگیرم و بیام
سرم رو از دستم کشیدم و به آرومی بلند شدم و از روی تخت بلند شدم.
راسته می گن، عوضیا سگ جونن!
romangram.com | @romangram_com