#خیانتکار_عاشق_پارت_6

_خب معلومه؛ خر فقط تو قلب تو میاد.

سارا خندید و گفت:

_ول کنید گیسای همو!

نگاهم رو به اسما دوختم که ساکت به جلو خیره شده بود...

دستم و جلوش تکون دادم

_چته؟

دستم و پس زد و متفکرانه گفت:

_راست می گیا هر چی خره می خوره به پست من!

یا خوشگله اخلاق نداره؛ یا اخلاق داره پول نداره؛ یا پول داره قیافش قاراشمیشه؛ یا قیافش خوبه اخلاقش شخمیه یا فقط یه دل عاشق داره!

صدای خنده ی سارا از صندلی عقب بلند شد و رو بهش گفت:

_یعنی تو دانشگاتون یه قیافه دار، مایه دار، خوشگل پیدا نمی شه؟

اسما فکری کرد و لباش و جلو داد و با لحن بامزه ای گفت:

_هست ولی چی نداره؟ آفرین... اون دل عاشق و نداره.

ایندفعه منم خندیدم.

سرگرم چرت و پرت های اسما بودیم که در باز شد و سودا داخل شد.

_گاز بده بریم.

استارت زدم و ماشین و راه انداختم.

اسما به آرومی پرسید:

_مشکلی که پیش نیومد؟

سودا نفس عمیقی کشید و عینک دودی و کلاه گیسش رو درآورد

_مشکل که همیشه پیش میاد، منتهی بنده کارم خیلی درسته!

اسما با بی تفاوتی گفت:

_آوردن چند تا مدرک و کاغذ پاره کار درستی می خواد؟

حرفش تموم نشده بود که دست سودا روی گردنش نشست

_اگه تو خودت و پاره می کردی هم نمی تونستی همین کاغذ پاره ها رو بیاری...


romangram.com | @romangram_com