#خیانتکار_عاشق_پارت_59
اما حرصم فقط می تونست با شکستن یا گند زدن به کسی یا چیزی بخوابه...
اون سره خیابون یه پسره ژیگول و مامانی وایساده بود.
از اونا که سلامشون کنی می گن بزن...۰۹۲۲
با دیدنش عصبانیتم شعله ور شد.
دیدن تیپ و قیافه ی مسخرش برام عذاب آور بود...
من بخاطر آرامش امثال این ابله بی وجود دارم جون می کنم؟!
ماشین و کنارش نگه داشتم.
اسما با تعجب نگاهم کرد چشمکی بهش زدم
اشاره کردم که جلو بیاد.
لبخندی زد و نزدیکم شد
شیشه روکشیدم پائین و با لبخند گفتم:
_خواهر شبی چند؟
ارزون حساب کن مشتری شیم.
و اشاره ای به اسماکردم که به زور جلوی خنده ش رو گرفته بود
_عجب خانوم برازنده ای ابروهات رو کجا می گیری؟
باحرص و اخم نگاهمون کرد و سرخورده فحش بدی داد.
شیک و مجلسی انگشتم رو آوردم بالا و اولین آهنگ رو پلی کردم.
رو به اسما که از خنده هندل می زد، تهدید آمیز گفتم:
_زر زر اضافه موقوف؛ دستت بهش بخوره خوردش می کنم تو سرش
چشم غره ای رفت و گفت:
_ حالا من به همون داشبرد هم راضی بودم.
انگار نه انگار دختری، یه لطافتی هم باید تو حرف هات باشه.
عین ممد کله پز فحش می دی.
آدامسم و با سروصدایی که روی اعصابش خط بندازه جوئیدم
_همینه که هست! مگه می خوای بگیریم؟
romangram.com | @romangram_com