#خیانتکار_عاشق_پارت_53

_بسیار خوب پس من فردا صبح خدمت میرسم

_سپاس

اون روز که تایمش رو یادم نیست، شروعی برای رائیکا سعادت شد.

یه نقش جدید از یه آدم جدید، که کاملا در ستیز با روحیه ی من بود.

وجه شباهتش باهام خانواده ای بود، که نداشت...!

تفاوتش در این بود که با خلاف مرده بودند

رائیکا سعادت دختر یک خلافکار بود که باید به یه خلافکار بزرگ تر نزدیک می شد.

اون دختر بلوند که لوند و پر از عشوه و دروغ بود، باید رامتین هدایت رو جذب می کرد و به تاوان گناهانش ویران می کرد.

اما من نمی دونستم رامتین کیه...

هنوز هم نمی دونم اون مرد واقعا چی از رائیکا سعادت دیده بود که درگیر رویا و تانیا هم شد.

اون یه عاشق بد بود!

خب برگردیم به رائیکا سعادت...

( رائیکا )

با قر گوشی رو روی میز گذاشتم و روی کاناپه نشستم.

باید از این به بعد که توی شرکت هستم رفتار و طرز صحبتم رو اصلاح کنم

مشکل این جاست که من حتی اگه سلام هم بکنم چند تا ناسزا توش هست؛ کنترلی هم رو اعصاب و حرف ها و حرکاتم ندارم.

استاد کریستینا چند ماه فقط آداب حرف زدن و خانم

بودن رو یادم داد.

باادب باش متین و باحوصله رفتار کن، بلند نخند، بلند حرف نزن، قوز نکن، صاف راه برو، تالاب نخور و خیلی آموزش های دیگه...

تا بتونم زنده بمونم و ماموریت هام رو درست انجام بدم .

حرف هاش همیشه تو مغزم می چرخید

توی همه ماموریت ها با آموزش هایی که بهم داده بود زنده و موفق بیرون می اومدم

چون هنوز وقت مردنم نرسیده بود.

باید زنده می موندم تا شاید بتونم آرزوهای مردم رو زنده کنم...

تا بتونم بجای زنده بودن، زندگی کنم


romangram.com | @romangram_com