#خیانتکار_عاشق_پارت_18

_قرص فلونیترازیپام و برام بیار.

جفتشون باتعجب نگاهم کردن

نیشخندی زدم و گفتم:

_یادتون رفته پونه صدر دختر کیه؟ و ما چه اطلاعات مهمی ازحسابش برداشتیم؟

ماموریت های ما باید در خفا و با کم ترین تلفات انجام بشن، نمی تونیم ریسک برملا شدن ماهیتمون رو قبول کنیم.

این قرص تو بازار سیاه با عنوان قرص ت.ج.ا.و.ز فروخته میشه وحافظه رو بطور کامل پاک می کنه، خب اون طبق یافته ها ویرجین نیست و میشه به همین بهونه اینو بهش بدیم که انگار خودش خورده واسه فراموشی خاطرات بدش و قیافش و جوری جلوه بدیم که انگاربهش *" شده

با اتمام حرف هام، کم کم نیش اسما باز شد و از گنگی در اومد.

_ توشیطونم درس می دی

خندیدم و گفتم:

_به کسی نگی ها، چون حوصله شاگرد تربیت کردن ندارم

نازلی گفت:

_زنگ می زنم حامد و ستار بیان و با ون بندازش تویه جاده، بعد هم زنگ بزنن پلیس!

_خوبه

قرص و کلید و دادم نگار که بهش بده

راهم رو به سمته پله ها کج کردم.

توی پاگرد اول با صدای آشنایی که توی گوشم پیچید، ایستادم

_فکر می کردم گروهت باعرضه تر از اینا باشه رویا خانوم! اونقدری که شماها خودتون و درگیر کردین این عملیات پیچیده نبود.

عملکردتون تو دو کلمه خلاصه می شه: ناقص و ناشیانه!

مردمک چشمم و با بی حوصلگی تو حدقه چرخوندم و برگشتم سمتش

_مگه تو بازرسی؟ کار ما هر جور باشه قاضیش تو نیستی، یه لطفی بکن و تا وقتی اینجایی دم پر من و گروهم نشو

اسما با اخم به نازنین زل زده بود، که با پوزخند اعصاب خوردکن و تحقیرآمیزی زل زده بود بهمون... لب باز کرد و با لبخند گفت_من حوصله چک کردن کار های تو و گروه بی عرضت رو ندارم، پس بهتره کارت و درست انجام بدی تا مجبور نشم کوتاهی هات و ارجاع بدم.

من امروز کلا حوصله و اعصابم پریده...

اونوقت از زمین و زمان واسم می باره.

در اون لحظه تنها آرزوم این بود که بزنم با پارکت یکی شه، اخم کردم و گفتم:

_همینه که هست. تو مراقب باش پالونت نیفته؛ من خودم بلدم گزارش بنویسم.


romangram.com | @romangram_com