#خیانتکار_عاشق_پارت_15
زده بود بهم.
با اون ساپورت زرد عین رنگین کمان بود.
پس حراست کجاست که این آدم های بی مصرف با این سر و وضع می گردن و مزاحم مردم می شن؟
_می تونم بشینم؟ّ
چشم غره ای رفتم و قاطع گفتم:
_نه
بدون توجه به حرفم نشست
و با لحن چندشی گفت:
_خب باهم کنار میایم، خوشگله!
بدون توجه کردن بهش، روم و برگردوندم که دیدم داره کم کم نزدیک می شه.
رو میدی آستر می خواد.
نگاه گذرایی بهش انداختم و با تندی گفتم:
_بکش کنار اسمارتیز
لبخند شو جمع کرد.
بعدم پشت چشمی برام نارک کرد:
و گفت:
_لیاقت نداری!
بلند شدم و ازش دور شدم.
پوزخندی به دغدغه های بی شباهتمون زدم.
کاش مردم بیشتر قدر آدمای زحمت کش رو بدونن که امنیت و آسایششون و مدیونشونن و با رفتارشون بی احترامی نکنن یا زحماتشون رو به هدر ندن
باید یه تغییری تو قیافم بدم!
باهمین فکر راه افتادم سمت آرایشی فروشی.
رنگ موی دودی زیتونی رو باچند نوع، کرم گریم و دکلره واکسیدان خریدم
از قدیم گفتن مفت باشد؛ کوفت باشد.
پول سازمان بود برای انجام ماموریت.
romangram.com | @romangram_com