#خیانتکار_عاشق_پارت_128

چهل درصد امکان داره فهمیده باشه مدارک و اسناد اطلاعاتی قاچاق و دارو هاش دست خورده یا کپی شده.

من و آورده که بفهمه چکارم و چیکار می کنم...!

می بردم به محل معامله تا نتونم کاری کنم، یا اگه کاری کنم پیشش باشم و در دسترسش.

نقشه ی ملکیه که از من مطمئن شه، اگر هم جاسوس نباشم چیزی رو از دست نمیده.

واسه همین هم گفت سه روز می برتم بیرون که اگه حتی جاسوسی هم باشه منحرف شه

با مشت کوبیدم به پیشونیم!

پشمام...

حالا مقر بچه های سازمان کجاست؟

از روی تخت پریدم پایین.

یکم آرتیست بازی هم بد نیست!

سرمو تو کمد کردم و لباسای مورد نیاز مو در آوردم موهای بلندم و سفت بستم شلوار جین مشکی مو

پوشیدم تیشرت مشکی مو پوشیدم و سویی شرت اسپرت مشکی مو روش پوشیدم دستکش های

مشکی مو با بوتهای بلندم پوشیدم نقاب مشکیم رو هم زدم

بالش هامو قشنگ روی هم چیدم و پتو رو زدم روش دمپایی روفرشی مو گذاشتم پائین تخت، ساعت و گوشیم و گذاشتم رو عسلی.

استاد در رفتن بودم.

با سودا بعضی شب هارو از ساعت های یک و دو تا وقت سر شماری های نماز صبح جیم می شدیم

ّدوران باحال ولی سختی بود.

حیاط دوربین داشت و احتمال وجود سگ هم بود

البته اگه اون بادیگارد های غول تشن و فاکتور بگیرم

قبل از اینکه برم وایسادم نه!

گردنبند رامتین رو در آوردم گذاشتم زیر پتو

از این روانی بعید نیست توش ردیاب گذاشته باشه.

پنجره ی اتاقم رو باز کردم...

بزرگ بود و جون می داد واسه خودکشی!

صد در صد در این صورت باید چنین فردی رو با کاردک جمع می کردن، با اینکه سه طبقه بود ولی ارتفاع زیادی داشت


romangram.com | @romangram_com