#خیانتکار_عاشق_پارت_121
نگاه کلی ای به ویلا انداختم...
هوا تاریک بود ولی نمای قشنگش مشخص بود. نرده های بلندش حفاظ دورش بودن، حیاط بزرگی داشت با درختای بید و نیمکت و تاب و حوض خیلی بزرگی که خالی از آب بود
داخلش هم بزرگ بود و دکور سلطنتی داشت، سه طبقه بود دو تا طبقه اول سالن بودن و طبقه سوم شش تا اتاق روبروی هم، خدمتکار با لباس مخصوصش جلوم تعظیم کرد.
و به انگلیسی شروع به حرف زدن کرد
_نازلی هستم خدمتکارتون
تشریف ببرین بالا تا اتاقتون رو نشون بدم.
بفرمائید!
خودش جلوتر ازم راه افتاد سمت طبقه سوم
دره اولین اتاق و باز کرد.
اتاق بزرگی بود و تخت دو نفره ی طلایی وسط اتاق بود با پرده ای از جنس ساتن به رنگ طلایی دورش گلیم طلایی ای تو اتاق پهن شده بود، کاغذ دیواری اتاق طلایی طرح دار بود. کاناپه های سلطنتی به
طور نیم دایره گوشه ی اتاق بودن،
نیشم باز شد...
عجب دکور خوشگلی!
کمد طلایی ای هم وسط اتاق بود با میز توالت.
اشاره ای به درگوشه ی اتاق کرد
_سرویس بهداشتی و حموم اونجان راحت باشید؛ اگه کاری داشتین زنگ گوشه ی تخت و بزنید با اجازه!
نشستم رو تخت گوشی ای که رامتین داده بود رو عسلی کنار تخت بود، روشن و شارژ شده!
پریدم تو حموم یه ساعت حموم بودم.
نگاهی به بازوی چپم انداختم...
تتوی اژدها و گل های ارکیده ی کشیده شده به دورش نمای باحالی روی بازوم ایجاد کرده بودن.
رنگ مشکیش، تضاد قشنگی با پوست سفیدم داشت و همینطور گردن تا وسط سینم،
کنار رون تا زانومم همینطور خالکوبی های ظریف و قشنگی داشتن.
خداشکر لوازم گریمم سر جاشون بودن، تو حموم لنزام ودوباره گذاشتم و گریم سه روزه ای کردم.
موهای لختم و سشوار کشیدم
پیراهن چهارخونه ی نیلی و آبی پررنگم و پوشیدم و آستین هاشو تا آرنج تا کردم شلوار نود سانتی مم پام کردم و پریدم بیرون.
romangram.com | @romangram_com