#خیانتکار_عاشق_پارت_112
زانو زد کنارم و دستم وگرفت
_رویا؟ ببین من و...!
بخند باشه؟ اشک های تو دنیا رو عوض نمیکنه.
_خستم....خیلی زیاد!
_تموم خستگیاتو می خرم.
صدای خنده ها تو به کسی که لیاقتش رو نداره نفروش؛ حواست به دل کوچولوت باشه سیاهش نکن.
تو از همه پاک تری، کاری که می کنی اشتباه نیست
اهی کشید و زمزمه کرد
_نباید می ذاشتم پا تو این کار بزاری...
ادامه داد_ اگه برای تو یک درصد سخته برای من صد درصد سخته اینطوری ببینمت.
سعی کردم کمی مسلط بشم ولی نمی شد عقده ی سه سال جاسوسی و سگ دو زدنم هیچ... عقده ی اون هجده سال سال بدبختی کجا بزارم؟
پوزخندی زد و گفت
_بعضی خستگی ها در نمی رن درد میشن و بدتر میشکننت!
بعد هم اشکامو با سر انگشتاش پاک کرد و بغلم کرد زیر زانومو گرفت و گذاشتم تو ماشینی که تو کوچه پارک بود.
سرمو از روصندلی بلند کرد وقرصی توی دهنم گذاشت.
قرص رو بدون آب قورت دادم
_می خوام بر گردم هتل، رامتین شک می کنه...
*"
_گور باباش
***
( دانای کل )
آراد دستی به قلبش کشید... درد می کرد؛ پلک که می زد تا مغز استخونش تیر می کشید .
نگاهی به رویا کرد که با آرام بخش صندلی عقب خوابیده بود
نیشخندی زد
این روزا می گذرن...
romangram.com | @romangram_com