#خیانتکار_عاشق_پارت_108
سره تخته بشورمت رامتین!
کلی پولش بود، مرتیکه روان پریش!
گوشی جدید رو تو دستم چرخوندم
مثلا می خوای تماس ها و پیام های منو کنترل کنی؟
زرشک!
موهای لخت مشکی مو شونه کردم و گریمم رو دوباره انجام دادم، لنزش اوایل اذیتم می کرد ولی الان اگه درش میاوردم، حس می کردم یه چیزی کمه.
شلوار جین آبی آسمانیم که همرنگ چشمام بود رو پوشیدم و پاچه هاشو تا کمی بالاتر از مچم جمع کردم
تاب ساده ی مشکی مو پوشیدم، پیرهن مردونه ی سفیدمو بدون بستن دکمه هاش کشیدم روش و
آستین هاشو تا مچ زدم بالا.
ساعت مشکی مو با کتونی های مشکیم ست کردم.
چند تا وسیله ی ضروری هم از جمله:
عشقم آدامس، قطره ی چشمی، کارت اعتباریم و پول نقد و چند تا چیز دیگه گذاشتم تو کوله ی مشکیم.
گوشیم و از وقتی بهم دادش عمدا انقد باهاش کار کردم که شارژش تموم شد، اینم بهونه!
امکانش بود که ردیاب روش نصب کرده باشه
باید یه گوشی و یه خط می خریدم و به بچه ها خبر می دادم، امروز و فردا وقتش نیست!
بادیگارد داشت و امروز صبح زود رفت دنبال یه کاری که بهم نگفت.
عنتر میگه همه جا می برمت بهت خوش بگذره، تو که نمی بری دیگه این همه الدورم بلدورم کردنت سره چیه؟!
نگاه آخری به آینه انداختم که نیشم باز شد.
چشمکی به خودم زدم.
رامتین به فدات!
به خدمتکار هم گفتم به رامتین بگه:
رفتم بازار یه دوری بزنم گوشیمم شارژ نداشته و نبردمش و زود برمی گردم
گوشی جدیدم و خریدم با یه دامن کوتاه صورتی عروسکی، برای خالی نبودن عریضه یه ادکلن خوش بو هم برای رامتین خریدم جز روز تولدش هیچ وقت هدیه بهش نداده بودم.
آخی چه قدر اون روز ذوق کرد بچم!
نیست از من بدتر ننه باباش به فکرش نبودن، عقده ای شده..
romangram.com | @romangram_com