#خیانتکار_عاشق_پارت_105
برای محافظت از خودت و کشورت تنها راهه؟
کلی راه برای یه پلیس خوب بودن بود و هست ولی تو عرضش رو نداری.
روبروی هتل پنج ستاره از ماشین پیاده شدن، رامتین چمدان و سوئیچ رو به نگهبان و خدمه داد و دست رائیکا رو گرفت و روی یه میز دنج و خلوت نشستن
رامتین منو رو به رائیکا داد
_باید گرسنه باشی، انتخاب کن!
_من از غذاهای ترکی سر در نمیارم؛ خودت سفارش بده
رامتین سری تکون داد و روبه رو گارسون سفارش داد
_دو پرس بورک و دونر کباب و راتاتوی با مخفلفات، در ضمن خانم خستن زود اتاقا رو آماده کنید!
با اینکه چیز زیادی از ترکی حرف زدن رامتین نفهمید، اما استرس گرفت که اگه اتاق مشترک باشه، دخلش اومده
سعی کرد به نقشش برگرده و لگدی هم به عذاب وجدان ناگهانیش زد، که از وقتی پا توی هواپیما
گذاشته بود، ناخونده خرشو چسبیده بود
_رامتین چقدر این جا می مونیم؟
_تا یه هفته دیگه باید برگردیم چند تا کار توی تهران دارم، چطور؟
با حفظ خونسردی و لبخند ظاهریش جوابش رو داد
_ می خوام بدونم چقدر وقت داریم باهم بگذرونیم؟ می دونی که من خیلی انتظار کشیدم، این سفر و با عشقم بیام؛ اونوقت ممکنه تو هی درگیر کارهات باشی.
کارهات رو اول انجام بده، تا چند روز باقی مونده رو باهم باشیم.
کمی لوندی رو چاشنی لبخندش کرد و منتظر جواب یا واکنشش موند.
فقط باید مکان و ساعت دقیق جلسه رو گزارش می داد.
چون هیچ کس جز اون نمی تونست از این کار آگاهی پیدا کنه، بقیش با بچه ها بود و با همکاری پلیس ترکیه رامتین تحویل ایران داده می شد و طرف های قرارداد رو هم هر کدوم به کشور خودشون منتقل می کردن
انتظارش زیاد طولانی نشد و رامتین گفت_فردا و پس فردا رو می ریم گردش، بقیه ی روزا مشخص نیست .
با این حرف رامتین یه چیزی توی مغزش چراغ داد و یادآوری کرد که رامتین بهش اعتماد نداره.
توی ذهنش محاسبه کرد که اگه سه روز اول نیست...
پس باید توی چهار روز بعدی باشه
با این حال بازم لبخند زد و گفت:
_عالیه عزیزم؛ فکر نمی کردم انقدر برام وقت بزاری.
romangram.com | @romangram_com