#خیانتکار_عاشق_پارت_104

از هواپیما پیاده شد و نگاهش رو به رامتین دوخت که سرحال به مک لارن نقره ای تکیه داده بود و منتظرش بود.

ماشین مخصوص رفت وآمد های ترکیش بود

دره جلو رو جنتلمنانه براش باز کرد، نشست تو و نگاهه خستش رو از شیشه به بیرون دوختم.

استانبول شهر قشنگ و دیدنی ای بود و برای دختری که خونواده ی درست و حسابی ای نداشته بود و هیچوقت غیر مسافرت های کاری داخلی؛ سیاحتی نداشته بود، خیلی جالب میومد.

رامتین تنها جذابیتی که این مسافرت کاری براش داشت وجود رائیکایی بود که از ته دل دوسش داشت.

وگرنه حتی سفر به ماه یا مریخ هم براش جالب نبود.

دلش به وجود دختری گرم بود که در همون برخورد اول دلش لرزیده بود برای چشمای طوفانی و سرکشش؛ که حتی با در بغل داشتن دخترای زیبا و لوند باز هم ذهنش ناخواسته پر کشیده بود سمتش.

و نتونسته بود حتی یه کلمه از عاشقانه های ملینا رو بفهمه و مغزش فقط چفت چشم ها و حرف های نیش دار های اون دختر شده بود.

اوایل ازش دوری می کرد، نمی خواست درگیر چشمای آسمونیش بشه.

حتی چند بار خواست اخراجش کنه تا قفلی که ملیکای به ظاهر مادر، روی قلبش زده بود، هیچ وقت باز نشه...

ولی حتی اگه می خواست هم نمی تونست، آرامش وجود رائیکا رو پس بزنه پاکی وجود این دختر و درک می کرد.

اما قلبش چی؟

رامتین اون قدر کور چشمای لنز گذاشته و حرف های رائیکا بود که سیاهی قلب رویای درونش رو نمی دید...

شاید هم نمی خواست نفرت عمق چشم های لنز گذاشته ی رویا آریانصب رو ببینه!

دلش کمی خوشبختی می خواست که آرامشش رو رائیکا تامین کنه.

ولی اگه رائیکا هم می خواست رویا نمی گذاشت...! رویایی که از جست وجوی آرامش خسته شده بود

همیشه آروم بود، ولی از درون رسما داغون... عشق رو در کنار رامتینی که نگاهه عاشقش همیشه در جست وجوش بود و حرف های محبت آمیزش تا عمق وجودش رو می سوزوند،‌ حس نمی کرد

با ذوق ساختگی با رامتین حرف می زد، در حالی که خودش هم نمی دونست چی میگه!

بوی گل های ارکیده و رز رو حس نمی کرد.

چون بوی خیانت و بد بودن رو از رامتین و عشقش حس می کرد.

حس می کرد همه ی چیزایی که در کنار رامتین نظاره گرش هستند، بهش دهن کجی می کنن

صدا ها وحرف ها تو مغزش اکو می دادن و خیانتکار رو تکرار می کردن:

خونوادت بهت خیانت کردن تو چیکار کردی؟

تو چی؟ تو خوبی؟ نه نیستی...!

با هزار دوز و کلک و با هر وسیله ای اعتماد هزار نفر جلب می کردی و از هزار جا خنجر می زدی.


romangram.com | @romangram_com