#غرور_شیشه_ای_پارت_89


-راست می گی سودابه . واقعاً غذاهای مادرت حرف نداره .

-اینو که خودم هم می دونم . کلا مامانم حرف نداره . این تولد اولین تولد مه که می خوام بگیرم .نمیدونم خوب میشه یا نه ؟

-نگران نباش . حتما خوب میشه .

فرناز گفت :من باید برم قراره کامیار بیاد دنبالم .بریم بیرون .

-حالا خانم به من می گه تو که سرت از من شلوغ تره . برو خوش بگذره .

-پس خداحافظ .

فرناز رفت و سودابه بعد از مرتب کردن اتاقش به سوی مادر رفت . افشین توی سالن نشسته بود . سودابه به او سلام کرد .و جواب شنید . سودابه به او لبخندی زد و به کنار مادر رفت .

گفت :مامان . فردا تولد مه . می خوام اگه کاری نداری یک کیک کوچولو برام درست کنی . فرناز هم میاد . می خواهیم یک جشن چهار نفره بگیرم .

مریم خانم با شادی گفت :حتما درست می کنم اون هم کیکی که تا به حال نظیر شو نخوردی .

-ممنون مامان . اگه کاری داری بگو تا انجام بدم

-کاری ندارم . فقط می خواستم این چایی رو برای افشین خان ببرم


romangram.com | @romangram_com