#غرور_شیشه_ای_پارت_66
صدای ترمز فضا را در برگرفت و افشین با شدت و بی توجه به ماشین های دیگر نگه داشت . رو به سودابه با ناراحتی گفت :خواستگار داشتی ؟ چی جواب دادی ؟
سودابه گفت :چرا نگه داشتید ؟ لطفاً حرکت کنید . خونه کلی کار دارم که باید انجام بدم . تازه برای شما چه فرقی می کنه که چه جوابی دادم؟
افشین با صدای گرفته گفت :ازت پرسیدم چه جوابی دادی ؟
-اخه چه اصراری دارید که بدونید ؟
-خب .. به عنوان استادت سرنوشتت برام مهمه حالا جوابم را بده
-هیچ . چه جوابی می توانستم بدم . جریان زندگی مو گفتم و بعد هم گفتم که قصد ازدواج ندارم و بهتره فراموشم کنه
-چرا قبول نکردید؟ شاید می تونست همراه خوبی باشه ؟ اگه به شما علاقه نداشت که خواستگاری نمیکرد ؟
-دوست داشتن و عاشق شدن همه خیال واهی بیشتر نیست . این چیزها تو فیلم هاست نه در دنیای واقعی .در ضمن بعد از شنیدن جریان زندگی ام دچار تردید شد اگر به قول شما دوستم داشت این طوری نمی شد . و او هم راحت عذر خواهی کرد و رفت .
افشین گفت :مگه جریان زندگی شما چی بوده که اونو دچار تردید کرده ؟
سودابه با گفتن چیزی نیست . به صحبت پایان داد .
افشین هم دیگر چیزی نپرسید . و ماشین را روشن کرد و به سوی خانه حرکت کرد .
به محض رسیدن با صدای مادرش به آشپزخانه رفت .
romangram.com | @romangram_com