#غرور_شیشه_ای_پارت_138

فرناز به همسرش گفت :کامیار جان . سودابه می خواد انتقالی بگیره . و بره یک دانشگاه دیگه

-ولی این که نمیشه

سودابه با لجبازی گفت :میشه یعنی باید بشه

کامیار گفت :من بایت افشین متاسفم . ولی سودابه خانم شما کمی گذشت کنید اون مردی که من دیدم بی نهایت به شما علاقه داره حالا هم اشتباهی کرده که اون هم از روی علاقه به شما بوده . شما کوتاه بیا . میدونم سخته اما من میدونم که حالا افشین چه زجری می کشه .

-اقا کامیار نمی تونم . خواهش می کنم در این مورد حرف نزنید .

فرناز گفت :متاسفم که ناراحت شدی

سودابه بلند شد که بره

-کجا تو که تازه اومدی ؟

-نه فرناز جان باید برم خیلی کار داریم برای اسباب کشی آماده می شیم . آقا کامیار ببخشید مزاحم شدیم

فرناز گفت :فکر کنم با ایم کارهات افشین حسابی هنگ کنه . حالا خونه جدیدتون کجاست ؟

-اول قرار بود که تو خونه ای بریم که کارخانه به ما میده اما پدر گفت یک مقدار پس انداز داره که میتونه باهاش یک خونه رهن کنه . فکر می کنم بابا نمی خواد بیشتر ازاین زیر دین آقای افشار باشه . حالا هم چند تا کوچه بالاتر یک آپارتمان رهن کرده . دیگه بیشتر همدیگر رو می بینیم .

-چه خوب . راستی روز اسباب کشی خبرمون کن تا بیاییم کمک

romangram.com | @romangram_com