#غرور_شیشه_ای_پارت_132

-متاسفم . بعد از او جریان دیگه نمی تونم با تو زندگی کنم .

افشین حلقه رو نگرفت . سودابه اون رو روی داشبورد گذاشت .

افشین غمگین گفت :سودابه من مستحق این مجازات نیستم . تو حق داری از من برنجی من در حقت ظلم بزرگی کردم ولی هر طور دوست داری مجاز اتم کن چه میدونم تنبیه ام کن . سرم داد بزن . بزن تو صورتم .ولی از من جدا نشو . من بدون تو می میرم . خواهش میکنم .

سودابه گفت بهتره بریم پارک. افشین هم نگه داشت و با هم پیاده شدند و روی نیمکتی نشستند .

-می خواهیم برویم .

با حیرت گفت :می خواهید بروید ؟ کجا ؟

-یادت رفته که پدرت تو کارخانه به پدرم کاری محول کرده . خب الان هم اون کار آماده است و ما هم به خانه جدید نقل مکان می کنیم . در ضمن این رو هم بدون من تصمیم گرفتم از این دانشگاه انتقالی بگیرم و به یک دانشگاه دیگه برم .

-ولی نه سودابه . تو این کارو نمی کنی . اخه چرا این رفتارها رو می کنی ؟ حلقه ات رو پس می دی ؟ از خونمون می ری ؟ ایا واقعاً مستحق این مجازات هستم؟

سودابه با خشم گفت :تو اصلا می دونی اون روز که بر من غضب گرفتی و با نفرت نگاهم می کردی چه حالی شدم ؟ تو داری دروغ می گی که تحمل دوری منو نداری میدونی چرا ؟ چون زمانی که ناتوان بودم در باغ رهام کردی بدون این که فکر کنی چه بلایی سرم میاد . زمانی که بهت نیاز داشتم بدون علت رو بدونی کتک زدی . اون موقع تحمل دوری منو داشتی بعد از این هم خواهی داشت .

-میدونم بد کردم . در حقت جفا کردم . ولی سودابه مجازاتی که تو برام در نظر گرفتی از مرگ هم بدتره

روی زمین جلوی اون زانو زد و گفت :بیا بزن و اون قدر بزن که نفسم بند بیاد ولی ترکم نکن . تمنا می کنم سودابه من تحملش رو ندارم دیوانه می شم .

افشین سرش را برروی زانو سودابه گذاشت و گریه کرد . با این حرکت قلب سودابه به تپش دوباره افتاد . از گریه های او ناراحت شد . دستش را بلند کرد تا بر روی موهایش بنشاند و او را نوازش کند . اما ضربه های که او را به یاد اورد و دوباره دستش را پایین اورد و سر افشین را از پاهایش جدا کرد و بلند شد و از افشین دور شد و گفت :یاد ته چه قدر بهت التماس می کردم . همین طور اشک می ریختم . تازه من بی گناه بودم . یاد گرفتم که با گریه و التماس کسی از تصمیم منصرف نشم . متاسفم افشین . نمی تونم با تو باشم . هر وقت نگاهم به دست هات می افته به یاد ضرباتی می افتم که به بدنم زدی . از من نخواه با تو زندگی کنم .

romangram.com | @romangram_com