#غرور_شیشه_ای_پارت_121
کامیار متوجه شد که او سخت مجروح شد. رفت از توی ماشین وسایلش رو بیاره . قلبش به فرناز گفت که تکون ش ندهد چون به سختی مجروح شده ..
سودابه گفت :دیدی فرناز . افشین اخرش همه چیز رو فهمید
-اخه چه طوری؟
-اون منو با اون دید حالا چه کار کنم
-من گه گفتم بهش بگو . نکنه افشین این بلا رو سرت اورده ؟ اره سودابه اون این کارو کرده ؟
-بدبخت شدم فرناز اون از من بیزار شده
این را گفت و گریه کرد .
کامیار امد و به کمک فرناز او را روی مبلی که ان جا بود خواباندند .
کامیار بعد از معاینه فرناز با گریه گفت :کامیار حالش خیلی وخیم نیست ؟ هست ؟
-نه عزیزم . خوشبختانه جاییش نشکسته . ولی دست سنگینی داشته بی مروت . اخه ادم سر یک زن همچین بلایی میاره ؟ دلم می خواد دست هاشو با اره ببرم نامرد . حالا تو هم این قدر گریه نکن
کامیار از سلامت او خوشحال بود ولی کوفتگی های او نگران ش می کرد و گفت :فرناز اگه چند روزی در بیمارستان تحت نظر باشه بهتره
romangram.com | @romangram_com