#غرور_شیشه_ای_پارت_107


-باز که رفتی تو فکر ؟ سوار شو می خوام یک جای خوب ببرمت .

-کجا ؟

-یک جایی که تا حالا ندیدی . حالا سوار شود تا بگم

افشین حرکت کرد و بعد از پیمودن مسیری نه چندان طولانی به یک باغ رسیدند .

سودابه با حیرت گفت :افشین این جا کجاست ؟

-این جا یکی از زیباترین باغ های پدر مه

از در بزرگ باغ وارد شدند . از میان باغ و درختان گذشتند . به خانه ای ویلایی رسیدند . با هم به درون ویلا رفتند .

افشین دست او را گرفت و گفت :بیا کارت دارم و از در پشت به بیرون ساختمان رفتند . ادامه باغ واقعاً زیبا بود .

به کنار برکه ای که در وسط باغ روان بود رسیدند و روی نیمکتی در همان محل نشستند .

-جای قشنگیه نه ؟

سودابه گفت :واقعاً زیباست . من همیشه عاشق همچین جایی بودم


romangram.com | @romangram_com