#قصر_متروکه_خون_آشام_پارت_47
با خنده وارد خانه شدیم،خانم ویلیام ما را به میز غذاخوری چهار نفره که در آشپزخانهی تر و تمیزش بود هدایت کرد.
بوی خوش کیک وانیلی در خانه پیچیده بود،من و سوزان روی صندلی نشستیم.
خانم ویلیام،در حالی که با خامه و توت فرنگی کیک را تزئین میکرد،گفت:
ـ ماریا،میدونستی تا الان چند نفر برای داشتن گل های من حاضر بودن پول گزافی میپردازن؟
+جدا؟
ـآره، اما من هیچ وقت پیشنهادشون رو قبول نکردم.
سوزان با لحنی آمیخته به تعجب پرسید:
ـ پس چرا قبول نکردی خاله؟
+ چون گل برای خریدن نیست،کسایی که برای خرید گل به اینجا اومدن،ارزش واقعی گل رو نمیدونن.
romangram.com | @romangram_com