#عشق_برنامه_ریزی_شده_پارت_51

يه دستمال كاغذى برداشتم و به دماغش زدم اونم هى دستش رو تكون مي داد. بعد دستمال رو تو گوشش زدم كلافه شده بود. بدون اينكه چشماشو باز كنه.

گفت : "نكن شيده خوابم مياد."

جوابى ندادم . منو كتك ميزنى جناب سرگرد حالا بايد عذاب بكشى!!!

خواستم دستمال رو به صورتش بزنم كه با يه حركت ازدستم گرفت و پرت كرد و روش رو برگردوند طرف ديگه يى.

ولى دست بردار نبودم ليوان آب رو كه كنار تختم بود برداشتم و با فاصله زياد ميخواستم از بالا تو صورتش بريزم كه يه خيز برداشت و با همون حركت , ليوان رو پرت كرد طرف صورتم و خيس خيس شدم. غافلگير شده بودم و نفس نفس ميزدم دستامو گرفت و منو خوابوند رو تخت, و كنار گوشم گفت :

"كارى نكن كه قولى رو كه دادمو همين الان بشكنم."

و تو چشمام زل زد و يه كم بعد هم دوباره باز خوابيد.

اولش ترسيدم، ولى نميدونم چرا دلم ميخواست قولش رو بشكنه ...!!!

دوباره باز يه دستمال كاغذى برداشتم و باريك لولش كردم و فرو بردم تو دماغش. هيچ عكس العملى نشون نداد دستمال رو در اوردم و ميخواستم تو دهنش كنم كه دهنش رو باز كرد و دستم رو گاز گرفت.

"آخ وحشى چه خبرته انگشتمو كندى."

روشو كرد طرفمو در حالى كه چشاش برق ميزد گفت :

" شيده اگه ميخوايى قولم رو بشكنم ,رو راست بگو."

بچه پر رو, عمرا من پيش قدم بشم.

همين طور تو چشمام نگاه مي كرد منتظر جوابم بود.

خوبه كه زود نقطه ضعف آقايون رو ما خانمها مي فهميم!!!

"برو كنار ميخوام بخوابم."

"منم ميخوام بخوابم ,اذيت نكن."

حرفى نزدم و چشمام رو بستم.

"عليرضا؟"

" هوم."

" من از تاريكى ميترسم ميشه چراغ خواب روشن كنى؟"

در حالى كه چراغ خواب رو روشن ميكرد گفت:

romangram.com | @romangram_com