#الهه_غم
#الهه_غم_پارت_96

رو کردم بهش.

- تو فکر کردی انقدر احمقم

که بزارم آنیما اینجا بمونه

با خودت چی فکر کردی؟

-می کشمت لعنتی.

به سمتم اومد که گفتم:

-وایسا سر جات شوخی ندارم اگه دختره رو زنده

می خوای هر چی که می گم باید گوش بدی به این آدماتم بگو گمشن بیرون.

بهشون اشاره کرد که از اتاق خارج شدن رو مبل نشستم

زخم کنار لبمو دست زدم.

ناکس دستش چقدر سنگین بود اون همون طوری بالا سرم وایساد دستاشو تو.جیب شلوارش گذاشت.

با چشمای ریز شده نگام می کرد.

مهند:چت؟ه

-تو که انقدر خودتو بزرگ

می دونی چرا از من می خوای.این پرونده رو بیارم.

-اونش دیگه به تو ربطی نداره.

-مطمئن باش آنیما رو پیدا می کنم.

به طرف در اتاق رفت

که لحظه آخر کوبید تو دهنم

چون ناگهانی بود نتونستم کاری بکنم.

آرسام:اینو زدم تا بفهمی با من در نیفتی.

«آنیما»

با ترس به اطرافم نگاه می کردم اینجا کجاست وقتی که بهوش اومدم خودمو اینجا دیدم.

فهمیدم که یک عمارت دیگس

اینجا خیلی وحشتناک بود بخصوص یه دختره به اسم

شیوا که به همه دستور می داد.

در باز شد شیوا اومد تو

یه آدامس تو دهنش

بود که خیلی بد می‌جوید.


romangram.com | @romangraam