#الهه_غم
#الهه_غم_پارت_81

پشتش حرکت کردم روبه رو یک اتاق وایستاد.

-برو تو.

بدون در زدن وارد شدم دلیلی نداشت به همچین آدما احترام بزارم.

-صدای در زدن نشنیدم.

-چون در نزدم.

پوزخند زد و گفت:

-می بینم بلبل زبون شدی

بنظرت چطوره کوتاش کنم.

اخمامو تو هم کردم از حرفاش هیچی سر در نمی آوردم.

با سردرگمی نگاش می کردم

به مبل روبه روش اشاره کرد

که رفتم نشستم.

-همون طور که می تونی فرزین پا پس کشید

فقط مونده بود آرسام ک..

پریدم وسط حرفش باصدای لرزون گفتم:

-اونم پا پس کشید.

شروع کرد به خندیدن

واقعا این آدم روانی بود

با همون ته مونده خندش

گفت:

-نه باو این آرسام بدجور دلش پیشت گیره آخ نمی دونی چقدر تهدیدم می کنه

ولی هنوز مونده تا بشناسَتم.

با نفرت نگاش می کردم که یه پوزخند زد.

-دو ماه بهش فرصت دادم

تا اون مدرک رو برام بیاره.

-دوماه!

-فکر کردی خیلی آسونه

همون طور که اون پرونده مهمه کسی که پرونده دستشه خیلی زرنگه.

چیزی نگفتم.


romangram.com | @romangraam