#الهه_غم
#الهه_غم_پارت_51
دوباره صدای تلفنم بلند شد اما جواب ندادم چند بار دیگه زنگ زد.
-چته هی زنگ میزنی؟
-چرا قطع کردی؟
-دلم خواست.
-کجایی؟کارت دارم.
-بیرون.
-کجا بگو منم بیام باو پوسیدم تو این خونه.
-بیا....
-اوکی.
قطع کرد اینم بدتر از آرسام یهو یادش افتاد الان حتما داره یکی دیگه رو شکنجه می کنه.
چند دقیقه گذشت که دیدم فرزین داره میاد وقتی رسید گفت:
-سلام بلد نیستی؟
-همین چند دقیقه پیش صحبت کردیم.
-خب دلیل نداره سلام نگی.
اومد پیشم رو نیمکت نشست
گفت:
-تو سال دوازده ماه همین پارک پلاسی جاهای دیگه هم هستا.
-اینجا رو دوست دارم.
-که اینطور.
-اوهوم.
چند دقیقه تو سکوت گذشت که صدای فرزین بلند شد.
-اه آنیما حوصلم سر رفت د می خواستم فقط بشینم تو همون خونه می افتادم دیگه بیرون اومدنم واسه چی بود.
-چی کار کنیم؟
بلند شد دست مو گرفت بلندم کرد.
-بیا بریم مردم آزاری.
-چی!
-هیچی تو بیا.
دنبالش رفتم که گفت:
-رسیدیم.
romangram.com | @romangraam