#الهه_غم
#الهه_غم_پارت_40
-ن..نه.
-معلومه کجایی؟
-با دوستم بیرون دیگه ازتون اجازه گرفتم که.
-اوکی دیر نکنی وگرنه من می دونم تو.
-باشه.
بدون حرفی قطع کرد نفس راحت کشیدم رفتم سر جام نشستم.
-کی بود.
صدای سارا بلند شد.
-فضولو بردن زیر زمین پله نبود خورد زمین آخه به تو چه.
-با تو داشتم حرف می زدم خودتو می ندازی وسط.
-تمومش کنید لطفا.
رو کردم به فرزین.
-به شما چه
بدون اینکه چیزی بگه موبایل مو از دستم کشید بیرون.
-چی کار می کنی موبایل مو بده ببینم.
-هیس ساکت الان می دم.
نمی دونم داشت چی کار می کرد چند دقیقه بعد موبایل مو داد بهم.
-چی کار کردی؟
-بعد می فهمی.
از جاش بلند شد چشمک بهم زد گفت:
-امیدوارم دفعه بعد این گودزیلا باهات نباشه.
بدون اینکه اجازه بده چیزی بگم رفت.
صدای جیغ سارا بلند شد
-گودزیلا خودتی.
اون فقط دست شو تکون داد
سارا همین طوری داشت غر می زد.
-پسره آشغال به من می گه گودزیلا دارم براش.
-سارا جان بیخیال.
-به تو حرف نزد ک به من گفت گودزیلا بیشعور.
romangram.com | @romangraam