#الهه_غم
#الهه_غم_پارت_27
انگار به خودش اومد نفسشو کلافه بیرون فرستاد.
-کیک خوردنتم مثل آدم نیست خیال بافی نکن گوشه لبت کیکی شده بود وگرنه بهتر از تو برام صف کشیدن.
پوزخند زد گذاشت رفت واقعا از دستش داشتم دیونه می شدم.
کی می شه دستام خوب شه از اینجا برم یه روز خوش تو این عمارت ندارم راه اتاقم رو پیش گرفتم رو تخت دارز کشیدم این دفعه به خواب عمیقی فرو رفتم.
صبح با نور خورشید چشمامو باز کردم هوف خواب چسبید
این بلاها فقط یک جنبه مثبت داشت که چند روز می تونم استراحت کنم.
خسته شدم از جام بلند شدم دست و صورتمو شستم لباسمو با یه تاپ و شلوارک عوض کردم.
از اتاق که بیرون نمی رفتم پس جای نگرانی نبود موهامو شونه کردم رفتم تلفن مو برداشتم هیچ خبری نبود نه کسی زنگ زد نه هیچی اخه بگو کیو داری بخواد بهت زنگ بزنه.
دلم برای بابا تنگ شده ممکنه اون منو دخترش ندونه ازم متنفر باشه ولی من مثل اون نیستم قرار بود که برم دکتر ولی چی شد آقا آرسام حتی فرصت نداد که براش توضیح بدم ازش بدم اومده بود
یه آدم تا چه حد می تونه پست باشه اصلا به اون ربطی
نداره که من با کی می رم با کی میام قرار نیست بخاطر اینکه براش کار می کنم هر چی بگه من بگم چشم ای کاش جرعت داشتم همه این حرفارو بهش بزنم
شاید اگه برای یکی این موضوع رو تعریف کنم بهم بخنده،ولی حقیقتش من ازش می ترسیدم کتک زدناشو چشیدم دردشو حس کردم
بعد کسی نباید انتظار داشته باشه که جلوش بلبل زبونی کنم.
در حقیقت اون یک دیونه بود
کسی که حتی با خودشم معلوم نیست چند،چنده.
رفتم رو تخت نشستم به دستم پمادی که دکتر داده بود رو زدم خدا کنه جاش نمونه
از بیرون صدای ماشین اومد انگار آرسام رفته بود
بهتر پسره چندش.
هنوز یک ساعت از رفتن آرسام نگذشته بود که در یهو باز شد با ترس از جام پریدم.
معصومه بود.
-دختره نکبت مگه خونه باباته
که اینجا نشستی بلند شو ببینم خودتو به موش مردگی نزن.
-چی می گی معصومه خانوم آقا خودش گفت این چند روز استراحت کنم من خدمتکار شخصی ایشون هستم.
-تو لازم نیست بهم بگی که آقا چی گفته من خبر دارم آرسام خان خیلی سادس خبر نداره که چی مارمولکی هستی.
از حرفاش سر در نمی آوردم مگه من باهاش چی کار کردم
یهو اومد از موهای سرم گرفت.
-بهت می گم بلند شو آشغال.
دردم گرفته بود خسته شدم هر کی از راه می رسه بهم زور می گه حریف این که می شم.
موهامو از دستش بیرون آوردم هولش دادم عقب.
romangram.com | @romangraam