#الهه_غم
#الهه_غم_پارت_134
نگاش به حلقم بود.
سارا:الان عاشقشی.
یه لبخند رو لبم اومد.
-آره خیلی.
می خواست یه چی بگه که تلفنم زنگ خورد آرسام بود.
آنیما:بله؟
آرسام:کجایی؟
از دستش ناراحت بودم ولی کشش هم می دادم بد می شد.
-پیش سارا.
-اوکی کی بر می گردی.
-یه ساعت دیگه.
-آدرسو برام اس کن یک ساعت دیگه میام دنبالت.
-باشه.
بعد خداحافظی قطع کرد دیدم سارا داره با اخم نگام می کنه.
آنیما:چی شده؟
-یعنی فقط یک ساعت می خوای بمونی؟
لبخند بهش زدم.
آنیما:دفعه بعد میام.
سرشو تکون داد با هم گرم حرف زدن بودیم که صدای تلفنم بلند شد آرسام بود فهمیدم اومد دنبالم با سارا خدافظی کردم.
از خونه شون اومدم بیرون داداشش داشت با تلفن حرف می زد وقتی دید دارم می رم
اومد سمتم.
سامان:دارین می رین؟
-بله.
-امیدوارم بازم تشریف بیارین.
لبخند بهش زدم اومدم بیرون
سامان تا بیرون همرام اومد
باهاش خدافظی کردم به طرف ماشین آرسام رفتم اخماش تو هم بود.
-آقامون چرا اخم کرده؟
-اون پسره کی بود؟
romangram.com | @romangraam