#اغوا_شده_پارت_43


بهرام : انتقالی گرفتم تا توی شهر خودم بمونم دیگه نمیخواستم برگردم

کاموس: گوش ندادم بهت

بهرام : افتادی تو تله ای که بخاطرش رفیقتو به لجن کشیدی !

کاموس: رفیقی که تو شرایط آدمو رها میکنه رفیق نیست،تو میدونستی من کور شدم عاشقش شده بودم ولی فقط یه بار گفتی و راهتو گرفتی ،رفتی

بهرام: باید چیکار میکردم التماست میکردم تروخدا ازدواج نکن؟ جون داداش باور کن حرفمو؟وقتی زدی تو گوشم بخاطر اون زنه........دیگه برام تموم شدی

کاموس: توم باور کردی که من .......(با صدایی ضعیف ادامه داد) کشتمشون

بهرام : من نه ولی قانون باور کرده و البته شاکی خصوصی داری که تونسته ثابت کنه خیلی چیزا رو

کاموس: من عاشقش بودم بهرام

بهرام: میدونم ولی الان باید همراه من بیایی

کاموس: باید ثابت کنی براشون ،من نمیتونم اینطوری بمیرم

بهرام: توی دادگاه هم نتونستی ثابت کنی،قاضی رو خریده بودن .حتی تقاضای انتقال پرونده به شعبه دیگه ای رو رد کردن

کاموس: اگر بخوای منو تحویل بدی باید زنتم تحویل بدی

به سمت یگانه رفت و گردنش رو محکم نگه داشت

بهرام : کاری نکن پشیمون بشی کاموس،بهتره اسلحه ات رو بذاری کنار و با من بیایی

کاموس: باشه باهات میام ولی شریک جرمامم همراه خودم تا ته چاه میکشم

romangram.com | @romangram_com