#اعدام_یا_انتقام
#اعدام_یا_انتقام_پارت_62
- چه جورم جوره!
خودت که میدونی میمیرم براش دیگه چرا میپرسی؟
خشم تو همه ی وجودش نشستو بهم نزدیک تر شدو گفت:
- خوب گوشاتو باز کن، من بی غیرت نیستم!
از این به بعد قراره زنم بشی!
پس اسم کسی و آوردن ممنوعه!
مخصوصا اون پسره ی قاتلو!
از همین جا هم میگم، اجباری نیست، میتونی راهتو بکشی و بری!
- یه جوری حرف میزنی انگار اومدم التماست کردم که بیا منو بگیر!
- کاری نکن که پشیمون بشم، یه کلمه ی دیگه حرف بزنی همه چی تمومه و نه از رضایت خبریه و نه از این ازدواج مسخره!
وای، چه قرمز شده!
اگه بزنه زیر همه چیز چی؟
من همه ی پل های پشت سرمو خراب کردم تا سهیل زنده بمونم
اگه قبول نکنه چی؟
اگه بره ...
وای!
نباید همه چیزو خراب کنم!
سرمو پایین انداختمو دیگه حرفی نزدم که خراب کاری نکنم!
از کنارم رد شدو گفت:
- را بیوفت!
همچین میگه که انگار ...
بزنم فکشو پایین بیارم، پسره ی ...
اه، نمیتونمم حرفی بهش بزنم!
بزار سهیل آزاد بشه!
حالتو جا میارم
من بهارم!
از هیچ کس تا حالا حرف نخوردم
از این به بعد هم نمیخورم!
نشونت میدم با کی طرفی!
از پله های محضر بالا رفتیمو وارد شدیم!
کارها به سرعت انجام شد
مثل اینکه باهاش آشنا بودن
یکی از دوستاشو همون پسری که قبلا دیده بودمشو گفته بود برادرشه به عنوان شاهد اومدن!
عاقد عقدو خوندو بله گفتم
به ازدواج قبلیم فکر کردم
اون شادی و شلوغی کجا و این کجا؟
گوشه ی چشممو از وجود اشک مزاحمم پاک کردم
برادرش که اسمش حسین بود کنارم اومدو گفت:
- غصه نخور زن داداش، داداش همه چیزو بهم گفته!
سخته ولی شاید خدا اینطور خواسته!
وگرنه علی کسی نبود که بعد از مریم بخواد به کسی نگاه کنه!
حتما مصلحتی در میون بوده!
چشممو رو هم گذاشتم تا آروم بشم
شاید حرفهای حسین درست باشه!
شاید!
کارها انجام شدو قرار شد ما بریم برای رضایت دادن!
حسینو دوستشون که اسمش رضا بود خداحافظی کردنو رفتن!
ما هم رفتیم به سوی آرزوی تمام این شب های من!
آزادی سهیل!
تو ماشین نشسته بودم و منتظر بودم که علی برگرده
یه دو ساعتی طول کشید تا برگشت
تا سوار ماشینش شد بهش نگاه کردم
سوالمو از نگاهم خوندو گفت:
- کارهارو انجام دادم
تو همین هفته آزاد میشه!
نفس راحتی با این حرفش کشیدم
نفسی که تو همه ی این مدت تو سینه ام حبس شدده بود
همه ی صورتمو لبخند پوشوندو تو چشمام اشک جمع شد
علی مات شده بود رو چهره ام
آخرم نتونست جلوی خودشو بگیره و پرسید:
- اگه خوشحالی، این اشک چشمت چیه؟
اگرم ناراحتی این لبخند تا بناگوش در رفته ات چی میگه؟!
لعنتی!
همش میخواد ضد حال بزنه
romangram.com | @romangraam