#اعدام_یا_انتقام
#اعدام_یا_انتقام_پارت_152
تقصير منه كه به حرفش گوش كردم تا امشب مثل دفعه ى قبل خونه ي مامانش دير نشه
خودم از دست اين چادر كلافه بودم حالا با اين حرفش..
حسابى جوش آوردم
شايد شوخى كرد ولى من آدمى نيستم كه متلك كسى رو بى جواب بذارم
سرمو بالا گرفتمو گفتم:
- من خاله سوسكه ام؟
خودتو نديدى كه عين اون سوسك سياهايى
دقيقا مثل تو سياهن
بدنشونم مثل خودت سفته
هرچي هم كه بهشون بزنى آخ نميگن
درست مثل خودت پوست کلفتن!
هاج و واج داشت نگاهم ميکرد
يه دفعه مثل بمب ترکيد از خنده
صورتش از بس خنديده بود سرخ شده بود
ديوونه!
من گفتم الانه که پاچه بگيره ولى انگار خوشش اومد
وقتى حسابى خنده هاش چموم شد دستشو دورم حلقه کردو با ته مونده ى لبخندش گفت:
- تشبيه به جايى بود!
منم مثل خلا بهش نگاه کردم
لبخند دندون نمايى زدو منو به بيرون از خونه هول داد
تو ماشين يه آهنگ آرومو آرامش بخش گذاشتو خودشم باهاش نجوا کرد
با تعجب نگاهش کردمو گفتم:
- حاج آقا شما هم!
نيم نگاهى بهم کردو گفت:
- دين و ايمانم به جاى خودش هست ولى خشک مقدس نيستم
اين آهنگام تحريک نميکنه آدمو که نخوام گوش کنم
هر چند که بعضى عقيده دارن اينا هم گناهه ولى هنوز به اون درجه از ايمان نرسيدم که بگم پاکو بى هيچ گناهى هستم
حرفاش راست بود
شايدم درست بود
باهاش موافق بودم
عجيبه ولى جديدا " خيلى وقتا باهاش موافقم!
با ورودمون به خونه شاون مامانو خاله اش جلومون اومدن
romangram.com | @romangraam