#دزد_قلبم_پارت_84

شکوفه خیلی ریلکس از جاش پاشد و با گفتن سیر شدم از آشپزخونه رفت

با تعجب نگاهی به بشقابش کردم

خالی بود

با حرص نگاهی به بنفشه کردم که با لبخند مرموزی داشت نگام میکرد از جام پاشدم وگفتم:چه تفاهمی عزیزم

با حرص نگام کرد که از آشپزخونه خارج شدم

شکوفه:

روی تختم نشستم و اشکامو پاک کردم!!

لعنت به زندگی من لعنت به سعیدی لعنت به خودم

اگه پدر و مادرم ولم نمیکردن شاید الان یه کلفت نبودم و اون دختره ی احمق اینجوری باهام حرف نمیزد

با گریه نالیدم:خدایا من فقط ازت پدر و مادرمو میخوام فقط خانوادمو میخوام چیزی نیست که نتونی انجامش بدی

اشکام دونه دونه صورتمو خیس میکرد

از جام بلند شدم و صورتمو پاک کردم

romangram.com | @romangram_com