#دزد_قلبم_پارت_83
-واه واه یکم احساسات داشته باشی بد نیستا
دوباره شروع به تقلا کرد:وووییی اری ولم کن
-نچچچچچ ول نمیکنم
و بعد بیشتر بهش چسبیدم داشتم میخندیدم و شکوفه هم با خنده داشت تلاش میکرد یهو با صدای سرفه برگشتیم
بنفشه با تحقیر و تمسخر و هومن با مهربونی داشتن نگامون میکردن
سریع به خودم اومدم و شکوفه رو ول کردم
و مشغول کمک کردن بهش شدم
وقتی همه چی رو چیدیم
پرهام هم اومد و همگی سر میز نشستیم
بنفشه با حالت چندشی گفت:حالم بد ميشه با اینا سر یه میز باشم
هومن نگاهی به پرهام کرد و پرهامم اخمی رو صورتش بود
romangram.com | @romangram_com