#دزد_قلبم_پارت_126
خنده ای کردم و گفتم:خوبه پسر نیستم
با اخم نگام کرد که سریع به سمت اتاقم رفتم
ارغوان:
با بی حوصلگی روی مبل نشستم اصلا خوابم نمیومد
نگاهی به اطرافم کردم
با اینکه پرهام گفته بود بذاریم واسه فردا ولی واسه من بی حوصله بهتر از هیچی بود
از جام بلند شدم و مشغول جمع و جور کردن شدم
تقریبا یک ساعتی طول کشید
با لذت به اطرافم نگاه کردم
خونه از تمیزی برق میزد
با اینکه خسته بودم اما هنوز خوابم نمیومد
رفتم توی آشپزخونه و یه لیوان آب خوردم
romangram.com | @romangram_com