#دزد_قلبم_پارت_124
ساعت شیک و دخترونه ی سرامیکی سفید رنگی که واقعا زیبا بود
بعد اینکه همه کادوهاشونو دادن مشغول صحبت شدن و طرفای ساعت یک بود که شیدا و شروین بلند شدن برن
بعد از خداحافظی باهاشون
من و ارغوان به سمت سالن رفتیم و مشغول جمع و جور کردن شدیم
پرهام و هومن هم اومدن داخل با دیدن ما پرهام با جدیت گفت: بذاریدش واسه فردا
الان بهتره استراحت کنید دیر وقته
و به سمت اتاقش رفت
هومن هم با کمی مکث رفت
موندیم من و ارغوان
نگاهی به سالن انداختم زیادی هم شلوغ نبود
یهو بازوم تیر کشید به سمت ارغوان که بازومو نیشگون گرفته بود برگشتم و گفتم:چته وحشی؟
-عمته
romangram.com | @romangram_com