#برایت_میمیرم_پارت_97


به سمتم خم شد و کمربندم رو بست . " ما با هم خوابیدیم و با هم لذت بردیم . یه چیز مشترک بود "

" که نباید اتفاق می افتاد . همینجوری رابطه داشتن احمقانه است "

" موافقم . اما اون چیزی که بین ما هست اتفاقی و همین جوری نیست "

" من همش دارم بهت میگم که هیچ " ما " یی وجود نداره "

" مطمئنا هست . فقط هنوز نمیخوای قبولش کنی " ماشین رو روشن کرد و حرکت کرد . "راستی ، ماشینه خوبیه .

سورپرایزم کرد . بیشتر بهت میخوره از این ماشین لوکس ها سوار شی "

با صدای بلند گلوم رو صاف کردم ، و اونم با ابروهای بالا رفته بهم نگاه کرد . با منظور به کمربندش نگاه کردم که

نبسته بودش . غرغر کرد و کمربندش رو بست " بله خانم " . و من دوباره بحثمون رو از سر گرفتم .

" دیدی ؟ تو نمیدونی من چه ادمی هستم . دوست دارم سوار پیکاپ شم . تو کلا هیچی درباره ی من نمیدونی . ،

بنابراین بین ما هیچی به جز جذابیت جنسی وجود نداره . این رابطه ی جنسی مارو غیر مهم میکنه "

" من بازم مخالفم . رابطه ی اتفاقی یعنی همین جوری فقط خودت رو راحت کنی ، و نه هیچ چیز دیگه ای "

" افرین ! ما هم خودمون رو راحت کردیم . حالا میتون یبری "

" همیشه وقتی احساساتت اسیب میبینه این جور رفتار میکنی ؟ "

ارواره هام رو محکم به هم فشار دادم و از شیشه ی جلو بیرون رو نگاه کردم . کاش نمیفهمید که پشت این همه

مقاومت و خصومتم ، برای اینه که احساساتم جریحه دار شده . تو باید به یکی اهمیت بدی ، تا اون بتونه به تو اسیب

romangram.com | @romangram_com